ریکاردو الیسر نفتالی ریس باسوآلتو ( به اسپانیایی: Ricardo Eliecer Neftalí Reyes Basoalto ) با نام مستعار پابلو نرودا ( به اسپانیایی: Pablo Neruda ) ( زادهٔ ۱۲ ژوئیه ۱۹۰۴ – درگذشتهٔ ۲۳ سپتامبر ۱۹۷۳ ) دیپلمات، سناتور و شاعر نوگرای شیلیایی و برنده جایزه ادبیات نوبل می باشد. وی نام مستعار خود را از یان نرودا شاعر اهل چک انتخاب کرده بود.
... [مشاهده متن کامل]
سروده های وی در غالب سونت از اهمیت بالایی برخوردار است و بیشتر آثار او را تشکیل می دهند.
نام اصلی او «نفتالی ریکاردو الیسر ریه س باسوآلتو» بود. نخستین شعر او در سال ۱۹۳۱ به نام مستعار «پاپلو نرودا» انتشار یافت. این تغییر نام به خاطر مخالفت پدرش با شعر و بعنوان تقدیر از شاعر چک «یان نرودا» که بسیار مورد احترام او بود صورت گرفت. بعدها «پابلو نرودا» نام رسمی او شد.
او در شهر پارل در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو به دنیا آمد. پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. هنگامی که دوماهه بود مادرش درگذشت و او همراه پدرش در شهر تموکو ساکن شدند.
نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان روبرو می شد. یکی از مشوقان او گابریلا میسترال بود که خود بعدها برنده جایزه نوبل ادبیات شد. نخستین مقاله نرودا وقتی که شانزده سال داشت در یک روزنامه محلی چاپ شد.
با رفتن به دانشگاه شیلی در سانتیاگو و انتشار مجموعه های شعرش شهرت او بیشتر شد و با شاعران و نویسندگان دیگر آشنا شد. از سال ۱۹۲۷ نرودا وارد کادر دیپلمات شد ومدتی به عنوان کارمند دولت شیلی به برمه و اندونزی رفت و به مشاغل دیگر نیز پرداخت. بعد مأمور به کنسولگری شیلی در بارسلون و بعد کنسول شیلی در مادرید شد. در همین دوره جنگ داخلی اسپانیا درگرفت. نرودا در جریان این جنگ بسیار به سیاست پرداخت و هوادار کمونیسم شد. در همین دوره با فدریکو گارسیا لورکا دوست شد و مجله «اسب سبز برای شعر» را تأسیس نمود و پس از اعدام لورکا ( ١٩٣٦ ) در جرگه مخالفان فرانکو درآمد و یکی از معروف ترین آثارش در سال ۱۹۳۷ بوجود آورد.
پس از پیروزی فرانکو نرودا کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد. بعد از پاریس به مکزیکو سیتی رفت. در آنجا با پناه دادن به نقاش مکزیکی داوید آلفارو سیکه ایروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکی بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.






... [مشاهده متن کامل]
سروده های وی در غالب سونت از اهمیت بالایی برخوردار است و بیشتر آثار او را تشکیل می دهند.
نام اصلی او «نفتالی ریکاردو الیسر ریه س باسوآلتو» بود. نخستین شعر او در سال ۱۹۳۱ به نام مستعار «پاپلو نرودا» انتشار یافت. این تغییر نام به خاطر مخالفت پدرش با شعر و بعنوان تقدیر از شاعر چک «یان نرودا» که بسیار مورد احترام او بود صورت گرفت. بعدها «پابلو نرودا» نام رسمی او شد.
او در شهر پارل در ۴۰۰ کیلومتری جنوب سانتیاگو به دنیا آمد. پدرش کارمند راه آهن و مادرش معلم بود. هنگامی که دوماهه بود مادرش درگذشت و او همراه پدرش در شهر تموکو ساکن شدند.
نرودا از کودکی به نوشتن مشتاق بود و بر خلاف میل پدرش با تشویق اطرافیان روبرو می شد. یکی از مشوقان او گابریلا میسترال بود که خود بعدها برنده جایزه نوبل ادبیات شد. نخستین مقاله نرودا وقتی که شانزده سال داشت در یک روزنامه محلی چاپ شد.
با رفتن به دانشگاه شیلی در سانتیاگو و انتشار مجموعه های شعرش شهرت او بیشتر شد و با شاعران و نویسندگان دیگر آشنا شد. از سال ۱۹۲۷ نرودا وارد کادر دیپلمات شد ومدتی به عنوان کارمند دولت شیلی به برمه و اندونزی رفت و به مشاغل دیگر نیز پرداخت. بعد مأمور به کنسولگری شیلی در بارسلون و بعد کنسول شیلی در مادرید شد. در همین دوره جنگ داخلی اسپانیا درگرفت. نرودا در جریان این جنگ بسیار به سیاست پرداخت و هوادار کمونیسم شد. در همین دوره با فدریکو گارسیا لورکا دوست شد و مجله «اسب سبز برای شعر» را تأسیس نمود و پس از اعدام لورکا ( ١٩٣٦ ) در جرگه مخالفان فرانکو درآمد و یکی از معروف ترین آثارش در سال ۱۹۳۷ بوجود آورد.
پس از پیروزی فرانکو نرودا کنسول شیلی در پاریس شد و به انتقال پناهندگان جنگ اسپانیا به فرانسه کمک کرد. بعد از پاریس به مکزیکو سیتی رفت. در آنجا با پناه دادن به نقاش مکزیکی داوید آلفارو سیکه ایروس که مظنون به شرکت در قتل تروتسکی بود، در معرض انتقاد قرار گرفت.






با من بیا
تا دوباره به نوشداروی تو
روئینه جانی تازه بگیرم .
تا شرابی باشی
که عشقی را سیراب می کند .
با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم
آتشی از عشق و شراب
#پابلو_نرودا
تا دوباره به نوشداروی تو
روئینه جانی تازه بگیرم .
تا شرابی باشی
که عشقی را سیراب می کند .
با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم
آتشی از عشق و شراب
#پابلو_نرودا
امشب غمگینانه ترین سطرها را می نویسم:
دوستش داشتم و
او نیز
گاهی دوستم می داشت. . .
#پابلو_نرودا
دوستش داشتم و
او نیز
گاهی دوستم می داشت. . .
#پابلو_نرودا
🍂 �این جا تو را دوست دارم�
هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد.
گاه می رود بوسه های من به سوی آن ناوهای سنگینی
که دریا را می روند و گویی نه به آهنگ کرانه یی.
... [مشاهده متن کامل]
می بینم که، همچو آن لنگرهای کهنه، فراموشم.
عصر چون کرانه می کند، اسکله ها غمناکترند.
زندگیم به خستگی می گراید و بیمیلی.
عاشقم به آنچه ندارم. و سخت دوری تو.
بیزاریم کلنجار می رود با شفقهای آرام.
اما شب می آید و خواندنم میاغازد.
ماه کوک خوابش را می چرخاند.
مرا درشت ترین ستاره ها می نگرند با چشمهای تو.
و همچنان که دوستت می دارم،
کاجها در باد
نام تو را می خواهند
با برگهای سیمی شان آواز کنند.
✍️ #پابلو_نرودا
ترجمۀ #بیژن_الهی
پس چشم به راهت خواهم ماند
چونان خانه ای متروک،
که بیایی
و در من زندگی کنی
که بیایی
و پنجره هایم
دیگر درد نکشند. . .
#پابلو_نرودا
چونان خانه ای متروک،
که بیایی
و در من زندگی کنی
که بیایی
و پنجره هایم
دیگر درد نکشند. . .
#پابلو_نرودا
❄️⚡
آه ای عزیزترین!
وقتی تو هستی، همه چیز هست
همه چیز. . .
از ماسه ها تا زمان
از درخت تا باران
تا تو هستی، همه چیز هست
تا من باشم.
#پابلو_نرودا
❄️⚡
آه ای عزیزترین!
وقتی تو هستی، همه چیز هست
همه چیز. . .
از ماسه ها تا زمان
از درخت تا باران
تا تو هستی، همه چیز هست
تا من باشم.
#پابلو_نرودا
❄️⚡
وقتی تو می خوانی مرا
وقتی تو آوازم می کنی
صدایت
لایه ای از دانه روز برمی دارد
و پرندگان زمستانی
هم آوایت می شوند
گوش دریا
پر است از زنگ و زنجیر و زنجره
از موج و اوج و حضیض
و من
پرم از تو
وقتی تو آوازم می کنی
#پابلو_نرودا
وقتی تو آوازم می کنی
صدایت
لایه ای از دانه روز برمی دارد
و پرندگان زمستانی
هم آوایت می شوند
گوش دریا
پر است از زنگ و زنجیر و زنجره
از موج و اوج و حضیض
و من
پرم از تو
وقتی تو آوازم می کنی
#پابلو_نرودا
🌼
کمکم کنید
تا گرمای قلبم را دوباره کشف کنم
انرژی ساده لوح یک کودک حیرت زده،
چراغ کور کننده خورشید جولای
گرفتگی در اواخر صبح
دوست داشتن را به من بیاموز،
بی تکلف،
بدون برنامه،
بدون امید زیاد
#پابلو_نرودا
🌼
کمکم کنید
تا گرمای قلبم را دوباره کشف کنم
انرژی ساده لوح یک کودک حیرت زده،
چراغ کور کننده خورشید جولای
گرفتگی در اواخر صبح
دوست داشتن را به من بیاموز،
بی تکلف،
بدون برنامه،
بدون امید زیاد
#پابلو_نرودا
🌼
با من بیا ! مگو کجا؟
تنها با من بیا !
با من بیا تا درد، تا زخم
با من بیا تا نشانت دهم
عشقم را آغاز از کجاست
با من بیا تا دوباره به نوشداروی تو
روئینه جانی تازه بگیرم .
تا شرابی باشی
... [مشاهده متن کامل]
که عشقی را سیراب می کند .
با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم
آتشی از خون و میخک
آتشی از عشق و شراب. . .
#پابلو_نرودا
تنها با من بیا !
با من بیا تا درد، تا زخم
با من بیا تا نشانت دهم
عشقم را آغاز از کجاست
با من بیا تا دوباره به نوشداروی تو
روئینه جانی تازه بگیرم .
تا شرابی باشی
... [مشاهده متن کامل]
که عشقی را سیراب می کند .
با من بیا تا طعم آتش را دوباره احساس کنم
آتشی از خون و میخک
آتشی از عشق و شراب. . .
#پابلو_نرودا
🏝🔅
همچون دالانی بلند
تنها بودم
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی مروت اش
سخت تسخیرم کرده بود
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود
تنها کمانم
تنها سنگم
#پابلو_نرودا
🏝🔅
همچون دالانی بلند
تنها بودم
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی مروت اش
سخت تسخیرم کرده بود
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود
تنها کمانم
تنها سنگم
#پابلو_نرودا
🏝🔅
🍂 �این جا تو را دوست دارم�
هنوز تو را دوست دارم، آری، میان این چیزهای سرد.
گاه می رود بوسه های من به سوی آن ناوهای سنگینی
که دریا را می روند و گویی نه به آهنگ کرانه یی.
... [مشاهده متن کامل]
می بینم که، همچو آن لنگرهای کهنه، فراموشم.
عصر چون کرانه می کند، اسکله ها غمناکترند.
زندگیم به خستگی می گراید و بیمیلی.
عاشقم به آنچه ندارم. و سخت دوری تو.
بیزاریم کلنجار می رود با شفقهای آرام.
اما شب می آید و خواندنم میاغازد.
ماه کوک خوابش را می چرخاند.
مرا درشت ترین ستاره ها می نگرند با چشمهای تو.
و همچنان که دوستت می دارم،
کاجها در باد
نام تو را می خواهند
با برگهای سیمی شان آواز کنند.
✍️ #پابلو_نرودا
ترجمۀ #بیژن_الهی
🍁🍂
بگذار تو را بگسترم میان گلتاجهای زرد.
که نام تو را به نامه های دود می نویساند
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی.
#پابلو_نرودا
ترجمه: #بیژن_الهی
@shaeranne🍁🍂
که نام تو را به نامه های دود می نویساند
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی.
#پابلو_نرودا
ترجمه: #بیژن_الهی
بخند�بر شب ، بر روز ، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره
بر این پسربچه ی کم رو که دوستت دارد
اما آن گاه که چشم می گشایم و می بندم
آن گاه که پاهایم می روند و باز می گردند
... [مشاهده متن کامل]
نان را ، هوا را ، روشنی را
بهار�را از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم
#پابلو_نرودا
🍁🍂
بگذار تو را بگسترم میان گلتاجهای زرد.
که نام تو را به نامه های دود می نویساند
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی.
#پابلو_نرودا
ترجمه: #بیژن_الهی🍁🍂
که نام تو را به نامه های دود می نویساند
میان ستارگان جنوب؟
آه بگذار تو را
آن گونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی.
#پابلو_نرودا
ترجمه: #بیژن_الهی🍁🍂
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)