پابسته
لغت نامه دهخدا
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند. ( از تاریخ بیهقی ).
فرهنگ فارسی
محبوس ببند کرده
پیشنهاد کاربران
پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول :
عالمت یوز پای دربند است
واعظت مرغ دانه در منقار
این یکی چون کند تمام سخن
وآن دگر کی کند بکام شکار.
اوحدی.
عالمت یوز پای دربند است
واعظت مرغ دانه در منقار
این یکی چون کند تمام سخن
وآن دگر کی کند بکام شکار.
اوحدی.