پابسته

لغت نامه دهخدا

پابسته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) محبوس. به بندکرده :
دشمنت خسته و بشکسته و پابسته به بند. ( از تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آنکه پای وی در قید باشد . ۲ - محبوس دربند.
محبوس ببند کرده

پیشنهاد کاربران

پای دربند. [ دَ ب َ ] ( ص مرکب ) مُقیّد. مغلول :
عالمت یوز پای دربند است
واعظت مرغ دانه در منقار
این یکی چون کند تمام سخن
وآن دگر کی کند بکام شکار.
اوحدی.

بپرس