پابرجا

/pAbarjA/

مترادف پابرجا: استوار، برقرار، پایدار، ثابت، ثابت قدم، راسخ، قرص، محکم، مستقر، دایم، جاوید، همیشگی ، موقتی

متضاد پابرجا: سست

معنی انگلیسی:
alive, constant, decisive, foursquare, immobile, sure, rigid, secure, stable, strong, unshakeable, fixed, firm

لغت نامه دهخدا

پابرجا. [ ب َ ] ( ص مرکب ) ثابت. ثابت قدم. راسخ. پایدار. استوار :
چرا چو لاله نشکفته سرفکنده نه ای
که آسمان ز سرافکندگیست پابرجا.
خاقانی.
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
وندر آن دایره سرگشته پابرجا بود.
حافظ.
|| دائم. همیشه.

فرهنگ فارسی

پای برجا، پایدار، ثابت
ثابت ثابت قدم
( صفت ) ۱ - ثابتاستوار. ۲ - دایمهمیشه. یا پا بر جا بودن. ۱ - ثابت بودن استوار بودن . ۲ - دایم بودن همیشه بودن .

فرهنگ معین

(بَ ) (ص مر. ) ۱ - ثابت و استوار. ۲ - دایم ، همیشه .

فرهنگ عمید

استوار، پایدار، ثابت: دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می کرد / واندر آن دایره سرگشتهٴ پابرجا بود (حافظ: ۴۱۴ ).
* پابرجا بودن: (مصدر لازم ) پایدار و استوار بودن.
* پابرجا کردن: (مصدر متعدی ) استوار ساختن، پایدار کردن.

واژه نامه بختیاریکا

دار

مترادف ها

stable (صفت)
پایدار، پایا، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم

firm (صفت)
پایدار، سفت، سخت، محکم، ثابت، پا بر جا، استوار، متین، راسخ، مستحکم، پرصلابت

confirmed (صفت)
تصدیق شده، تایید شده، موید، برقرار، پا بر جا

established (صفت)
مثبت، مقرر، پا بر جا

loyal (صفت)
وفادار، صادق، ثابت، پا بر جا، وظیفه شناس، با وفا، امین، مشروع

fixed (صفت)
معین، مقرر، ثابت، پا بر جا، جایگیر، مقطوع، ماندنی

regular (صفت)
حقیقی، معین، مرتب، منظم، عادی، متقارن، پا بر جا، با قاعده

resolute (صفت)
ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم

فارسی به عربی

شرکة , صحیح
حازم

پیشنهاد کاربران

ماندگار
بی نقل . [ ن َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی نقل ) بی انتقال . ثابت . دایم و همیشه . ( از حاشیه ٔ لیلی و مجنون چ وحید ص 31 ) . پابرجا : اورنگ نشین ملک بی نقل فرمانده بی نقیصه چون عقل . نظامی .
صاحب ثبات ؛ پابرجا.
تا مساعد
جاوید ، همیشگی ، 😘😘
مرجان استوار
استوار و همیشگی
انسانی در حال مقاومت

پر و پا قرص
ادامه دار
هفت کلمه ای
استوار

ثابت
مقاوم
راسخ

استوار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس