پا گرفتن
لغت نامه دهخدا
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
قدرت گرفتن
رشد کردن، استواری،
پا گرفتن ؛ استوار شدن.
پاگرفتن: شکل گرفتن، متحقق شدن.
آفریده پاگرفت بی آفریننده: مخلوق متحقق شد بی خالق.
آفریده پاگرفت بی آفریننده: مخلوق متحقق شد بی خالق.
یعنی سالم شدن
پا گرفت یعنی سالم شد یا سلامتی خود را به دست آورد.