interfere (فعل)دخالت کردن، فضولی کردن، پا گذاشتن، پا بمیان گذاردن، مداخله کردن، پا میان گذاردنmediate (فعل)میانجی گری کردن، وساطت کردن، پا بمیان گذاردن، در میان واقع شدنinterpose (فعل)میانجی شدن، پا بمیان گذاردن، مداخله کردن، در میان امدن