ویژه کردن. [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خالص کردن. بی آمیزش ساختن. اخلاص. ( ترجمان القرآن ). پاک و خالص کردن : جهان ویژه کردم ز پتیاره ها بسی شهر کردم بسی باره ها.
فردوسی.
جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغ چرا دارد از من به دل شاه ریغ؟
فردوسی.
|| خاص کردن. مخصوص کردن. || از خواص و مقربان خود قرار دادن. رجوع به ویژه و شواهد آن شود.
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱- خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص . ۲ - خاص کردن مخصوص کردن . ۳ - از خواص و مقربان خود قرار دادن .
جدول کلمات
اختصاص
مترادف ها
consecrate(فعل)
تخصیص دادن، تقدیس کردن، ویژه کردن
پیشنهاد کاربران
دکتر کزازی در مورد واژه ی "ویژه کردن " می نویسد : ( ( در معنی ستردن و پیراستن به کار رفته است . ) ) ( ( جهان ویژه کردم ز پتیاره ها بسی شهر کردم بسی باره ها ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص۴۵۵ )