ویریدیانا فیلمی اسپانیایی - مکزیکی ساختهٔ لوئیس بونوئل و به تهیه کنندگی گوستاو آلاتریست در سال ۱۹۶۱ است. فیلم برندهٔ نخل طلای جشنواره کن شد. کلیسای کاتولیک فیلم را به شدت محکوم کرد و آن را کفرآمیز خواند. نمایش فیلم در اسپانیا ممنوع شد. فیلم تا حد کمی بر اساس رمان Halma، اثر بنیتو پرز گالدوس ساخته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
یک راهبه تازه کار به نام ویریدیانا در شرف تحلیف و سوگند یاد کردن است که دون خایمه، عموی او، از او دعوت می کند تا به دیدنش برود. او که تنها خویشاوند زندهٔ ویریدیانا محسوب می شود، تنها یک بار با ویریدیانا دیدار کرده و ویریدیانا برای پذیرش درخواست او بی میل است. اما سرراهبهٔ ویریدیانا، به او اصرار می کند که درخواست عمویش را قبول کند.
دون خایمه، عموی ویریدیانا، شخصی گوشه گیر است و در یک مزرعه دورافتاده با تعدادی خدمتکار زندگی می کند، رامونا، دختر رامونا که ریتا نام دارد، و مونچو. وقتی که دون خایمه برادرزادهٔ خود را می بیند، از شباهت او با همسر فوت کرده اش یکه می خورد.
شب قبل از اینکه ویریدیانا منزل عمویش را ترک کند، سپاس گزار از حمایت مالی طولانی مدتی که عمویش از او کرده، با بی میلی درخواست عجیب عمویش مبنی بر پوشیدن لباس عروسی همسر فوت کرده اش را می پذیرد. وقتی که رامونا به ویریدیانا می گوید که دون خایمه قصد ازدواج با او را دارد، او بهت زده می شود. دون خایمه هم به نظر می رسد که از این فکر منصرف شده است. رامونا مخفیانه به ویریدیانا دارو می خوراند. دون خایمه ویریدیانای بی هوش شده را به قصد تجاوز کردن به او، به اتاقش می برد. در آخرین لحظه، او از این فکر منصرف می شود.
صبح روز بعد، او راه دروغ گویی را پیش می گیرد و به ویریدیانا می گوید که «باکرگی او را گرفته است»، یعنی به او تجاوز کرده است، بنابراین او دیگر نمی تواند به صومعه برگردد. اما وقتی که می بیند ویریدیانا هنوز از تصمیم خود مبنی بر برگشت به صومعه منصرف نشده، اعتراف می کند که دروغ گفته است و به او نمی گوید که آن شب دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. در ایستگاه اتوبوس، مأمورین مانع از رفتن ویریدیانا می شوند. عموی او که خود را به دار آویخته است، ملک و اموال خود را برای فرزند نامشروعش، خورخه، و همین طور ویریدیانا، به ارث گذاشته است.
ویریدیانا که بسیار آشفته شده، تصمیم می گیرد به صومعه برنگردد. در عوض، او چند گدا جمع می کند و آن ها را در یک ساختمان مجاور مستقر می کند. او خودش را وقف غذا دادن به این فقرا و تربیت روحی خود می کند. موچو که از این کارها بیزار شده، خانه را ترک می کند.

... [مشاهده متن کامل]
یک راهبه تازه کار به نام ویریدیانا در شرف تحلیف و سوگند یاد کردن است که دون خایمه، عموی او، از او دعوت می کند تا به دیدنش برود. او که تنها خویشاوند زندهٔ ویریدیانا محسوب می شود، تنها یک بار با ویریدیانا دیدار کرده و ویریدیانا برای پذیرش درخواست او بی میل است. اما سرراهبهٔ ویریدیانا، به او اصرار می کند که درخواست عمویش را قبول کند.
دون خایمه، عموی ویریدیانا، شخصی گوشه گیر است و در یک مزرعه دورافتاده با تعدادی خدمتکار زندگی می کند، رامونا، دختر رامونا که ریتا نام دارد، و مونچو. وقتی که دون خایمه برادرزادهٔ خود را می بیند، از شباهت او با همسر فوت کرده اش یکه می خورد.
شب قبل از اینکه ویریدیانا منزل عمویش را ترک کند، سپاس گزار از حمایت مالی طولانی مدتی که عمویش از او کرده، با بی میلی درخواست عجیب عمویش مبنی بر پوشیدن لباس عروسی همسر فوت کرده اش را می پذیرد. وقتی که رامونا به ویریدیانا می گوید که دون خایمه قصد ازدواج با او را دارد، او بهت زده می شود. دون خایمه هم به نظر می رسد که از این فکر منصرف شده است. رامونا مخفیانه به ویریدیانا دارو می خوراند. دون خایمه ویریدیانای بی هوش شده را به قصد تجاوز کردن به او، به اتاقش می برد. در آخرین لحظه، او از این فکر منصرف می شود.
صبح روز بعد، او راه دروغ گویی را پیش می گیرد و به ویریدیانا می گوید که «باکرگی او را گرفته است»، یعنی به او تجاوز کرده است، بنابراین او دیگر نمی تواند به صومعه برگردد. اما وقتی که می بیند ویریدیانا هنوز از تصمیم خود مبنی بر برگشت به صومعه منصرف نشده، اعتراف می کند که دروغ گفته است و به او نمی گوید که آن شب دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. در ایستگاه اتوبوس، مأمورین مانع از رفتن ویریدیانا می شوند. عموی او که خود را به دار آویخته است، ملک و اموال خود را برای فرزند نامشروعش، خورخه، و همین طور ویریدیانا، به ارث گذاشته است.
ویریدیانا که بسیار آشفته شده، تصمیم می گیرد به صومعه برنگردد. در عوض، او چند گدا جمع می کند و آن ها را در یک ساختمان مجاور مستقر می کند. او خودش را وقف غذا دادن به این فقرا و تربیت روحی خود می کند. موچو که از این کارها بیزار شده، خانه را ترک می کند.
