ویر

/vir/

مترادف ویر: فریاد، ناله، ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش، به خاطرسپاری، حافظه، یادگیری، میل، ویار، هوس

لغت نامه دهخدا

ویر. ( اِ ) بیر. بر. از ویر؛ یعنی ازحفظ کردن و به خاطر نگاه داشتن. ( برهان ). || حفظ. حافظه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بگفتا که نامش ندارم به ویر.
فردوسی.
چه افتاد ای عزیزان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر؟
؟
- از ویر شدن ؛ از یاد رفتن.
|| فهم و هوش و ادراک. ( ناظم الاطباء ) :
دو مرد خردمند بسیارویر
به مردی و گردی چو درّنده شیر.
فردوسی.
کسی را که کمتر بُدی خط و ویر
نرفتی به دیوان شاه اردشیر.
فردوسی.
- تیزویر ؛ تیزهوش :
زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر به هوش و بصیری و تیزویر.
ناصرخسرو.
مثالی از امثال قرآن تو را
نمودم بر آن بنگر ای تیزویر.
ناصرخسرو.
|| بهر. سهم. قسمت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
نه گهواره دیدم نه پستان شیر
نه از هیچ خوشی مرا بود ویر.
فردوسی.
|| ( اِ صوت ) ناله و فریاد. ( برهان ) : یا ویلنا انا کنا ظالمین ؛ ای وای و ویر ما، ما بودیم ستمکاران که فرمان خدای نکردیم. ( قرآن 46/21 ). ( حاشیه برهان قاطع از تفسیر کمبریج ).
ای جوان زیر چرخ پیر مباش
یا ز دورانْش در زحیر مباش
یا برون شو ز چرخ چون مردان
ورنه با وای وای و ویر مباش.
سنایی ( از حاشیه برهان ).
- جیر و ویر ؛ داد و فریاد ( در تداول تهرانی ها ). ( حاشیه برهان چ معین ).
|| ( ص ) ویر با ثانی مجهول ، بی عقل و احمق. ( برهان ). و رجوع به رشیدی شود. ( حاشیه برهان چ معین ). || در تداول ، شیت. بی نمک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سفید. سخت سفید که مطبوع نباشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) میل مفرط. هوس شدید. ویار. هوس کاری : ویرش گرفته. ویرش آمده. || جاذبه و کششی که در پاره ای از کارها هست که عامل از آن به آسانی دست نتواند کشیدن : قلاب دوزی ویر غریبی دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

ویر. ( اِخ ) نام دهی است از مضافات اردبیل. ( برهان ). در رشیدی آمده :دهی است از مضافات اصفهان. غزالی گوید :
دل ز من بردند و دارندش به دام زلف بند
لاله رخساران ویر و سروقدان هرند
و همین صحیح است. یاقوت گوید: ویر به کسر اوّل و سکون دوم و راء، قریه ای است به اصفهان و بدان منسوب است احمدبن محمدبن ابی عمروبن ابی بکر ویری. ( حاشیه برهان قاطع از معجم البلدان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ویل، وای، ناله، فریاد، حافظه، فهم، ادراک، هوش
( مهمل ( هیر ) )

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - هوش ، فهم . ۲ - یاد، ذهن .
(اِ. ) ناله ، فریاد.
(اِ. ) (عا. ) میل و هوس شدید به چیزی .

فرهنگ عمید

۱. حافظه: بپرسید نامش ز فرخ هجیر / بگفتا که نامش ندارم ز ویر (فردوسی: ۲/۱۶۱ ).
۲. فهم، ادراک، هوش: یکی تیزویری ست و بسیاردان / کز او نیست احوال گیتی نهان (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۸ ).
۳. بهره: نه گهواره دیدم نه پستان نه شیر / نه از هیچ خوشی مرا بود ویر (فردوسی: ۱/۲۲۹ حاشیه ).
ویل، وای، ناله، فریاد.

فرهنگستان زبان و ادب

{urge} [اعتیاد، روان شناسی] تکانه ای کمابیش ناگهانی که فرد را به سوی اعمالی مانند نوشیدن الکل و مصرف مواد سوق می دهد

گویش مازنی

/vayer/ & خوی و عادت – اطوار - کار شگفت انگیز

واژه نامه بختیاریکا

یاد. مثلاً وستم وا ویرت یعنی به یادت افتادم

دانشنامه عمومی

ویر (تاجیکستان). ویر جماعت و شهرکی در جنوب شرقی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ شغنان ولایت مختار کوهستان بدخشان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۴۶۹۰ است. [ ۱] [ ۲] [ ۳]
عکس ویر (تاجیکستان)

ویر (سلطانیه). ویَر ( تلفظ: ویـیَر، Vīyar ) یکی از روستاهای دهستان سنبل آباد در بخش مرکزی شهرستان سلطانیه در استان زنجان است. این روستا این روستا در فاصله ۱۵ کیلومتری شهر سلطانیه و در ارتفاع ۱۹۲۵ متری از سطح دریا واقع شده است. معبد داش کسن در جنوب شرقی ویر قرار دارد.
این روستا براساس سرشماری سال۱۳۹۵، حدود ۳۵۶۸ نفر جمعیت دارد.
عکس ویر (سلطانیه)

ویر (شهر اتریش). ویر ( به آلمانی: Weer ) یک منطقهٔ مسکونی در اتریش است که در شواس واقع شده است. [ ۲] ویر ۵٫۶۱ کیلومتر مربع مساحت دارد ۵۵۸ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس ویر (شهر اتریش)عکس ویر (شهر اتریش)

ویر (فیلم). ویر ( انگلیسی: Veer ) فیلمی در ژانر تاریخی و اکشن به کارگردانی آنیل شارما محصول سال ۲۰۱۰ کشور هند است.
میتون چاکرابورتی
جکی شروف
سلمان خان
سهیل خان
• Raj Khatri
زرین خان
• آرین وحید
عکس ویر (فیلم)

ویر (ناحیه ژدار ناد سازاوو). ویر ( به چکی: Vír ) یک منطقهٔ مسکونی در جمهوری چک است که در ناحیه ژدار ناد سازاووو واقع شده است. [ ۱] ویر ۵٫۳۱ کیلومتر مربع مساحت و ۷۱۶ نفر جمعیت دارد و ۳۸۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس ویر (ناحیه ژدار ناد سازاوو)عکس ویر (ناحیه ژدار ناد سازاوو)عکس ویر (ناحیه ژدار ناد سازاوو)عکس ویر (ناحیه ژدار ناد سازاوو)

ویر (هلند). وی یر ( به هلندی: Wier ) یک منطقهٔ مسکونی در هلند است که در منامرادیل واقع شده است. [ ۱] وی یر ۲۱۰ نفر جمعیت دارد.
عکس ویر (هلند)عکس ویر (هلند)عکس ویر (هلند)عکس ویر (هلند)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

حافظه, فهم, ادراک, هوش

پیشنهاد کاربران

ویر =فیر=فکر درزبان لکی هنوز به هرسه صورت بالا تلفظ می شود و به معنای =
یاد ، هوش و اتعداد ذهنی برای ثبت رویدادها و بهدیاد آوردن سریع آنهاست .
ویرا =باهوش و تیزهوش ، دارنده هوش قوی وتیز
ویر =یاد و ا=پسوند دارندگی
ویر در پشتو اندوه و مویه است
ویر : ویر در زبان لری به معنی یاد، ذهن، حافظه، خاطر، هوش .
هیر : هیر در زبان لری به معنی یاد، ذهن، حافظه، خاطر، هوش .
ویر به چم پهلوان هم هست ویرو
ویر ( Vir ) در زبان سانسکریت به معنی جنگاور، قهرمان و شجاع است
بنده به خاطر دارم که در زمان های قبل در زبان محاوره ی محلی ما دقیقا به معنای یاد و خاطره کاربرد داشت.
مثلا "از یادم رفت" به زبان محلی می گفتند "وَ ویرم رَهت"
ویر در زبان پشه ای به چم تن است ویر در پارسی به چم هوش یاد حواس - خاطر است - ویر وَندِن vir vanden = مراقبت کردن ، نگهداری کردن ، دقت کردن ، توجه دادن ، توجه کردن ، یاد آوردن ، یاد گرفتن ، سرگرم شدن

...
[مشاهده متن کامل]

بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بگفتا که نامش ندارم به ویر.
فردوسی.
چه افتاد ای عزیزان مر شما را
که شد یکبارتان یاد من از ویر؟
؟
دو مرد خردمند بسیارویر
به مردی و گردی چو درّنده شیر.
کسی را که کمتر بُدی خط و ویر
نرفتی به دیوان شاه اردشیر.
فردوسی.
زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او
منیوش اگر به هوش و بصیری و تیزویر.
مثالی از امثال قرآن تو را
نمودم بر آن بنگر ای تیزویر.
ناصرخسرو.
نه گهواره دیدم نه پستان شیر
نه از هیچ خوشی مرا بود ویر.
فردوسی.
|| ( اِ صوت ) ناله و فریاد. ( برهان ) : یا ویلنا انا کنا ظالمین ؛ ای وای و ویر ما، ما بودیم ستمکاران که فرمان خدای نکردیم. ( قرآن 46/21 ) . ( حاشیه برهان قاطع از تفسیر کمبریج ) .
ای جوان زیر چرخ پیر مباش
یا ز دورانْش در زحیر مباش
یا برون شو ز چرخ چون مردان
ورنه با وای وای و ویر مباش.
سنایی
|| ( ص ) ویر ، بی عقل و احمق. ( برهان ) . و رجوع به رشیدی شود. ( حاشیه برهان چ معین ) . || در تداول ، شیت. بی نمک. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . سفید. سخت سفید که مطبوع نباشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || ( اِ ) میل مفرط. هوس شدید. ویار. هوس کاری : ویرش گرفته. ویرش آمده. || جاذبه و کششی که در پاره ای از کارها هست که عامل از آن به آسانی دست نتواند کشیدن : قلاب دوزی ویر غریبی دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
از ویرم رفته =از یادم رفته
این را به ویرت بسپار = این را به یادت بسپار
ویر: هوش، حواس، یاد، خاطره
ز ویروم رَهد: از خاطرم رفت / یادم رفت
ویرت بام بو: حواست به من باشه
به ویر خود نیستی هوش و حواست سر جایش نیست
ویر. ) نام دهی است از اردبیل. :دهی است اصفهان. دهی از زنجان غزالی گوید :
دل ز من بردند و دارندش به دام زلف بند
لاله رخساران ویر و سروقدان هرند
وَیر در تالشی همان خیر و خیلی است
در پشه ای باران را واش گویند و در لکی اراک وشن گویند

ویر وَندِن vir vanden = مراقبت کردن ، نگهداری کردن ، دقت کردن ، توجه دادن ، توجه کردن ، یاد آوردن ، یاد گرفتن ، سرگرم شدن
این تنها چندتا از مفهوم های ویر هستند و اگر بخواهم تمامی اونها رو بنویسم در راستای ۳۰تا معادل میتونم بنویسم.
...
[مشاهده متن کامل]

در گروه زبانی لر خب شاید ۱۰۰تایی بشن و من این ۳۰تایی که گفتم تنها برای زبان لربختیاری هستند و به همین زودی ها نسخه ای از نیمی از واژگان لربختیاری رو با دستور زبانی جدا از فارسی که آورده ام گرد یَک یا گرد آوری کردمه رو روانه بازار خواهم کرد😉.

در زبان ما که لکی در استان مرکزی هستیم ویر viuarمیشه برف وشن هم میشه بارون ویر یعنی برف
در لری بختیاری
ویر: هوش، حواس، یاد، خاطره
زِه ویروم رَهد: از خاطرم رفت / یادم رفت
ویرِت وام بو: حواست به من باشه
به ویر خوت نیدی: هوش و حواست سر جایش نیست
ذهن، حافظه، یاد، خاطر ؛ گونه ای از هوش
یاد کردن در لری میشود:ویر vir و در اوستایی ویره vira یعنی یاد کردن
در گفتار لری :
ویر = یاد، خاطر، حافظه
در مثل :
از ویرم رفته =از یادم رفته
این را به ویرت بسپار = این را به یادت بسپار
هیر = حواس
در مثل:
هیرت به بچه باشه = حواست به بچه باشه
هیر وَندمه ( گذاشته ام ) به این کار = سرگرم این کار شده ام

این کلمه فارسی ست به معنی یاد و خاطره
یه نمونه اش در داستان رستم و سهراب فردوسی میبینیم. مصرع دوم: یعنی به هجیر گفت نامش به یاد ندارم
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بدو گفت نامش ندارم بویر
فکر می کنم در زبان عامیانه به کسی که پوست خیلی خیلی روشن و سفید دارد، ویر میگن.
در گویش بختیاری ویر به معنای هوش وحواس میباشد، وجالب اینکه به کنایه شوخی به کسی می گویند ( دوویر ) گر فته یعنی دو هوش وحواس تو را بگیرد یعنی دیوانه بشی.
درزبان تالشی که زبان ساکنان غرب گیلان هستش
ویر ندارم یعنی یادندارم درصورتی که هرسه کلمه و ی ر ساکن تلفظ بشن

و اگه با فتحه روی ی تلفظ بشه در جنله ویر وخت نیه یعنی مدت زمان اندکی گذشته یا به معنی درست تر زمان زیادی نگذشته
اینجا ویر با فتحه روی ی یعنی زیاد
در زبان لری به معنی یاد و خاطره
فریاد، ناله، ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش، به خاطرسپاری، حافظه، یادگیری، میل، ویار، هوس
در زبان لری لکی به معنی
یاد و خاطره
در زبان لری بختیاری گاهی به معنیِ هوش و حواس هم استفاده می شود
مثلاً میگویند:ویر بگیر وِ درسِت، یعنی حواست رو به درست جمع کن
در زبان لکی ویرvirبه معنی یاد وخاطر است
در زبان لری بختیاری به یاد و خاطرت
می گویند
Vir
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس