وکیل باشی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
اصطلاح سابق تراشنده که در انتخاب وکلای مجلس دستی دارد و موثر باشد
پیشنهاد کاربران
امنیه وکیل باشی: [ به زبان عامیانه ] سر گروهبان امروزی ، رئیسه امنیه
( ( چار پنجسال پیش یه وکیل باشی امنیه ای بود اسمش میرآقا بود. این زیور را که می بینیش از فسا ورداشتش آوردش دشتسون که بفروشدش به عربهای مسقطی. اما خود میرآقا پیش پیش کارش رو خراب کرد و سوراخش کرد. . ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
... [مشاهده متن کامل]
( ( چار پنجسال پیش یه وکیل باشی امنیه ای بود اسمش میرآقا بود. این زیور را که می بینیش از فسا ورداشتش آوردش دشتسون که بفروشدش به عربهای مسقطی. اما خود میرآقا پیش پیش کارش رو خراب کرد و سوراخش کرد. . ) ) ( صادق چوبک، چرا دریا توفانی شده بود. )
... [مشاهده متن کامل]