وکود

لغت نامه دهخدا

وکود. [ وُ ] ( ع مص ) اقامت نمودن. || آهنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || رسیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اصابه کردن. ( اقرب الموارد ). || استوار کردن گره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ): وکد العقد؛ استوار کرد گره را. ( منتهی الارب ). || بستن پالان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ): وکد الرحل ؛ بست پالان را. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس