وکل
لغت نامه دهخدا
وکل. [ وَ ک َ ] ( ع ص ) ( رجل... ) مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد و بر وی تکیه نماید. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
وکل (۷۰ بار)
(بروزن فلس) واگذار کردن. همچنین وکول «وَکَلَ اَلیْهِ الْاَمْرَ وَکْلاً و وُکُولاً: فَوَّضَهُ اِلیْهِ» وکیل به معنی موکول کسی است که کار به او واگذار شده است. توکیل: وکیل کردن «وَکَّلَهُ تَوْکیلاً: جَعَلَهُ وَکیلاً» اسم آن وکالة است . بگو: شما را ملک الموت میمیراند که بر مرگ شما وکیل گردیده است - مرگ شما به او واگذار شده است. توکل: قبول وکالت. اعتماد. راغب گوید: توکل دو جور است گویند:«تَوَکَلْتُ لِفُلانٍ» یعنی قبول وکالت از او کردم و «تَوَکَلْتُ عَلَیْهِ» یعنی به او اعتماد کردم- و امیدوار شدم - در مصباح المنیر و غیره نیز هر دو معنی نقل شده است. طبرسی فرموده: توکل به معنی اظهار عجز و اعتماد به غیر است و توکّل علی الله واگذار کردن کار به خدا و اطمینان به تدبیر اوست. نتیجه اینکه: توکل چون با «عَلی» متعدی شود به معنی اعتماد و تفویض امر باشد. . برخدااعتماد و تفویض امر کردم تفویض کنندگان کار خود را به واگذارند . کارهایت را به عزیز رحیم واگذار کن. وکیل: کارساز و مدبر آن از اسماء حسنی است. خدا وکیل است یعنی کارساز است کار بندگان را تدبیر میکند. طبرسی فرموده: وکیل در صفات خدا به معنی متولی به تدبیر خلق است . . . در اینجا لازم است به دو مطلب توجه کنیم: 1- وکیل در صفات خدا اگر به معنای مفعول باشد مراد آن است که کارها چون از جانب خداست قهرا به خدا موکول اند نه اینکه کسی به خدا موکول کرده باشد مثل وکلای عادی که کار را به آنها موکول میکنند و توکل بنده به خدا یک استمداد است از خداو خلاصه خدا محکوم نیست بلکه حاکم است بعضی آن را در صفات خدا به معنای فاعلی گرفته و حافظ معنی کردهاند یعنی: خدا بر هر شیء حافظ است. 2- هر کاریکه بوجود میآید و هر بهره ایکه از چیزی عاید میشود مشروط بشرائط بی شمار و خارج از حصر است، حتی بدون اغراق یک لقمه نان بستگی به تمام اجزاء این عالم دارد، تنظیم این همه شرائط و مقدمات از عهده ما بشر خارج است و اگر خداوند آن شرائط و اسباب را فراهم نیاورد هیچ نفعی عاید ما نخواهد شد و هیچ مقدمهای به نتیجه نخواهد رسید. پس خدا واقعا بر هر چیز وکیل است. و همه کس و همه چیز را کارساز خداست و مدبر. توکل بدان معنی نیست که از کار و تلاش بازمانیم بلکه باید پیوسته تلاش کنیم و در عین حال از خداوند بخواهیم که درکار ما کارسازی کند و شرائط و اسباب را موافق مرام ما فراهم آورد. * . قوم تو قرآن را با آنکه حق است تکذیب کردند، بگو من مدبر امرشما نیستم که نگذارم تکذیب کنید فقط می توانم ابلاغ کنم. مثل . و مثل . * . از این آیه روشن میشود که حفیظ از مصادیق وکیل است. * . وکیل در آیه در جای شاهد است ولی چون شاهد فقط شهادت میدهد اما وکیل دارای تصرف و تدبیر و تام الاختیار است لذا در جای شاهد آمده است یعنی هر کدام از دو مدت را تمام کردم بر من اجحاف وتعدی نخواهی کرد و خدا بر آنچه میگوییم و شرط میکنیم گواه است و متخلف را کیفر میدهد نظیر این آیه است آیه . * . وکیل در اینگونه آیات در جای نصیر و انتقام کش است چنانکه در آمده.
وکل (۷۰ بار)
(بروزن فلس) واگذار کردن. همچنین وکول «وَکَلَ اَلیْهِ الْاَمْرَ وَکْلاً و وُکُولاً: فَوَّضَهُ اِلیْهِ» وکیل به معنی موکول کسی است که کار به او واگذار شده است. توکیل: وکیل کردن «وَکَّلَهُ تَوْکیلاً: جَعَلَهُ وَکیلاً» اسم آن وکالة است . بگو: شما را ملک الموت میمیراند که بر مرگ شما وکیل گردیده است - مرگ شما به او واگذار شده است. توکل: قبول وکالت. اعتماد. راغب گوید: توکل دو جور است گویند:«تَوَکَلْتُ لِفُلانٍ» یعنی قبول وکالت از او کردم و «تَوَکَلْتُ عَلَیْهِ» یعنی به او اعتماد کردم- و امیدوار شدم - در مصباح المنیر و غیره نیز هر دو معنی نقل شده است. طبرسی فرموده: توکل به معنی اظهار عجز و اعتماد به غیر است و توکّل علی الله واگذار کردن کار به خدا و اطمینان به تدبیر اوست. نتیجه اینکه: توکل چون با «عَلی» متعدی شود به معنی اعتماد و تفویض امر باشد. . برخدااعتماد و تفویض امر کردم تفویض کنندگان کار خود را به واگذارند . کارهایت را به عزیز رحیم واگذار کن. وکیل: کارساز و مدبر آن از اسماء حسنی است. خدا وکیل است یعنی کارساز است کار بندگان را تدبیر میکند. طبرسی فرموده: وکیل در صفات خدا به معنی متولی به تدبیر خلق است . . . در اینجا لازم است به دو مطلب توجه کنیم: 1- وکیل در صفات خدا اگر به معنای مفعول باشد مراد آن است که کارها چون از جانب خداست قهرا به خدا موکول اند نه اینکه کسی به خدا موکول کرده باشد مثل وکلای عادی که کار را به آنها موکول میکنند و توکل بنده به خدا یک استمداد است از خداو خلاصه خدا محکوم نیست بلکه حاکم است بعضی آن را در صفات خدا به معنای فاعلی گرفته و حافظ معنی کردهاند یعنی: خدا بر هر شیء حافظ است. 2- هر کاریکه بوجود میآید و هر بهره ایکه از چیزی عاید میشود مشروط بشرائط بی شمار و خارج از حصر است، حتی بدون اغراق یک لقمه نان بستگی به تمام اجزاء این عالم دارد، تنظیم این همه شرائط و مقدمات از عهده ما بشر خارج است و اگر خداوند آن شرائط و اسباب را فراهم نیاورد هیچ نفعی عاید ما نخواهد شد و هیچ مقدمهای به نتیجه نخواهد رسید. پس خدا واقعا بر هر چیز وکیل است. و همه کس و همه چیز را کارساز خداست و مدبر. توکل بدان معنی نیست که از کار و تلاش بازمانیم بلکه باید پیوسته تلاش کنیم و در عین حال از خداوند بخواهیم که درکار ما کارسازی کند و شرائط و اسباب را موافق مرام ما فراهم آورد. * . قوم تو قرآن را با آنکه حق است تکذیب کردند، بگو من مدبر امرشما نیستم که نگذارم تکذیب کنید فقط می توانم ابلاغ کنم. مثل . و مثل . * . از این آیه روشن میشود که حفیظ از مصادیق وکیل است. * . وکیل در آیه در جای شاهد است ولی چون شاهد فقط شهادت میدهد اما وکیل دارای تصرف و تدبیر و تام الاختیار است لذا در جای شاهد آمده است یعنی هر کدام از دو مدت را تمام کردم بر من اجحاف وتعدی نخواهی کرد و خدا بر آنچه میگوییم و شرط میکنیم گواه است و متخلف را کیفر میدهد نظیر این آیه است آیه . * . وکیل در اینگونه آیات در جای نصیر و انتقام کش است چنانکه در آمده.
wikialkb: وُکّل
پیشنهاد کاربران
وکل فعل مثال واوی است بهتر است با اعلال آن آشنا شویم لذا:
بطور کلی فعلهای مثال را می توانیم به دو گروه مثال واوی مانند ( وَعَدَ ، وَصلَ، وَلدَ ) ومثال یایی مانند ( یَقنَ ، یئِسَ ، یقظَ ، یَسُرَ ) تقسیم کنیم.
... [مشاهده متن کامل]
دو نکته:
نکته اول:براساس آنچه درمنابع عربی آمده هیچ اعلالی درماضی ، مضارع وامر مثال یایی صورت نمی گیرد. ( پس فقط در مثال واوی اتفاق می افتد )
نکته دوم:بطور کلی در ماضی و مجهول ( هم ماضی هم مضارع ) فعل مثال واوی هیچ اعلالی صورت نمی گیرد.
اما اعلال ها:
فعل مضارع مثال واوی:
در هر چهارده صیغه حرف عله ی ( واو ) حذف شده یعنی اعلال به حذف صورت گرفته است، مثل یَعِدُ که در اصل بدین صورت بوده:
وَعَد َبروزن یَفعِلُ= یَوْعِدُ که واو به جهت تخفیف ( سهولت درتلفظ ) حذف شده واین عمل در هر14صیغه تکرار می شود
فعل امر مثال واوی:
فعل امرحاضر ( مخاطب ) از6صیغه ی فعل مضارع ساخته می شود با حذف حرف مضارع وجزم فعل ( در همه اعلال به حذف ) مانند : تَعِدُ = عِد
فعل مضارع مجزوم مثال واوی:
در همه اعلال به حذف وجود دارد زیرا از مضارعی ساخته شده که درآن اعلال به حذف وجود داشته. مانند : یَعِدُ = لم یَعِدْ
فعل مضارع منصوب مثال واوی:
اعلال به حذف وجود دارد مانند: یَعِدُ= لَن یَعِدَ
بطور کلی فعلهای مثال را می توانیم به دو گروه مثال واوی مانند ( وَعَدَ ، وَصلَ، وَلدَ ) ومثال یایی مانند ( یَقنَ ، یئِسَ ، یقظَ ، یَسُرَ ) تقسیم کنیم.
... [مشاهده متن کامل]
دو نکته:
نکته اول:براساس آنچه درمنابع عربی آمده هیچ اعلالی درماضی ، مضارع وامر مثال یایی صورت نمی گیرد. ( پس فقط در مثال واوی اتفاق می افتد )
نکته دوم:بطور کلی در ماضی و مجهول ( هم ماضی هم مضارع ) فعل مثال واوی هیچ اعلالی صورت نمی گیرد.
اما اعلال ها:
فعل مضارع مثال واوی:
در هر چهارده صیغه حرف عله ی ( واو ) حذف شده یعنی اعلال به حذف صورت گرفته است، مثل یَعِدُ که در اصل بدین صورت بوده:
وَعَد َبروزن یَفعِلُ= یَوْعِدُ که واو به جهت تخفیف ( سهولت درتلفظ ) حذف شده واین عمل در هر14صیغه تکرار می شود
فعل امر مثال واوی:
فعل امرحاضر ( مخاطب ) از6صیغه ی فعل مضارع ساخته می شود با حذف حرف مضارع وجزم فعل ( در همه اعلال به حذف ) مانند : تَعِدُ = عِد
فعل مضارع مجزوم مثال واوی:
در همه اعلال به حذف وجود دارد زیرا از مضارعی ساخته شده که درآن اعلال به حذف وجود داشته. مانند : یَعِدُ = لم یَعِدْ
فعل مضارع منصوب مثال واوی:
اعلال به حذف وجود دارد مانند: یَعِدُ= لَن یَعِدَ
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَکَلَنِی إلَیْهِ فَأَکْرَمَنِی وَ لَمْ یَکِلْنِی إلَی النَّاسِ فَیُهِینُونِی ( از دعای ابوحمزه ثمالی )
و سپاس خدای را که مرا بخویش وا گذاشت، ازاین رو اکرامم نمود، و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار کنند،
... [مشاهده متن کامل]
ریشه کلمات وَکَلَنِی و لَمْ یَکِلْنِی و تَوَکُّل یکی و آن وَکل است.
و سپاس خدای را که مرا بخویش وا گذاشت، ازاین رو اکرامم نمود، و به مردم وا نگذاشت تا مرا خوار کنند،
... [مشاهده متن کامل]
ریشه کلمات وَکَلَنِی و لَمْ یَکِلْنِی و تَوَکُّل یکی و آن وَکل است.