وژولیدن

لغت نامه دهخدا

وژولیدن. [ وُ دَ ] ( مص ) شور کردن. ( برهان ) ( آنندراج ). || برانگیزاندن مردم را به جنگ. ( برهان ). تحریک کردن و برانگیزاندن بر جنگ و جدال و مخاصمه. ( ناظم الاطباء ). تحریک کردن.جنباندن. ( فرهنگ فارسی معین ). || وزیدن باد و جز آن. ( ناظم الاطباء ). || تقاضا نمودن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گزاردن کارها. ( فرهنگ فارسی معین ). || ورغلانیدن و اغوا کردن. || دل ربودن. گمراه کردن. || فرونشانیدن تشنگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - تحریک کردن . ۲ - گزاردن کارها.

فرهنگ عمید

= پژولیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس