وژه

لغت نامه دهخدا

وژه. [ وَ ژَ / ژِ ] ( اِ ) وجب ، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شِبْر. ( آنندراج ) ( برهان ). بدست. ( آنندراج ). وجب تبدیل وژه است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) : اگر تواز آسمان مطلع میبودی یا بسوی آسمان وژه ای بالا میرفتی... ( فیه مافیه ). آری آسمان را وژه وژه پیمودی همه را گردیدی خبر میدهی. ( فیه مافیه چ فروزانفر ص 212 ).
یک وژه نیستی و پنداری
از سرت تا به آسمان وجبی است.
؟ ( از آنندراج و انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

وجب به وچب : (( آری آسمان را وژه وژه پیمودی همه راگردیدی ... ) )

فرهنگ عمید

= وجب

گویش مازنی

/vazhe/ نام کوهی در جواهرده رامسر

پیشنهاد کاربران

بپرس