وهمی


مترادف وهمی: تخیلی، خیالی، موهوم

متضاد وهمی: حقیقی، واقعی

معنی انگلیسی:
imaginary, illusive, groundless, fictional, fictitious, hallucinatory, phantasmal, wishful

لغت نامه دهخدا

وهمی. [ وَ می ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به وهم. ( اقرب الموارد ). خیالی. || بر جزئی که با وهم درک میشود اطلاق میگردد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || گاهی اطلاق میشود بر آنچه قوه متخیله از پیش خود آن را درست کرده باشد و مانند محسوسات باشد. خلاصه اینکه اختراع خود متخیله باشد چنانکه هرگاه شنیده باشد که غول حیوان درنده ای است که مردم را هلاک میکند، متخیله در مجسم ساختن این درنده وحشی اقدام میکند و برای آن نیشی چون نیش درندگان تصور مینماید. پس وهمی بر این معنی آن است که با هیچیک از حواس ظاهری درک نمیشود زیرا در خارج وجود ندارد ولی اگر در خارج وجود می داشت با یکی از حواس خمسه ظاهری قابل درک بود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || نیش غولی. خرافی. افسانه ای.

فرهنگ فارسی

(صفت ) منسوب به وهم : ۱ - خیالی تخیلی مقابل حقیقی : (( اول لذت و آن جسمانی باشد یا غیر جسمانی وهمی باشد یاحقیقی . ) ) ۲ - ناشی از تصور غلط پنداری .

مترادف ها

imaginary (صفت)
خیالی، وهمی، تصوری، موهوم، پنداری، انگاشتی

unrealistic (صفت)
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی

unreal (صفت)
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی

bizarre (صفت)
غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی

gothic (صفت)
وحشی، بربری، وهمی، گوتیک

illusory (صفت)
وهمی، گمراه کننده، غیر واقعی، مشتبه سازنده

uncanny (صفت)
جدی، وهمی، غیر طبیعی

illusive (صفت)
وهمی، گمراه کننده، غیر واقعی، مشتبه سازنده

ideational (صفت)
خیالی، وهمی، اندیشه ای

vagarious (صفت)
واهی، وهمی، از روی هوی و هوس

vagariously (قید)
واهی، وهمی، از روی هوی و هوس

فارسی به عربی

خداع , خیالی , غریب , غیر واقعی , قوطی

پیشنهاد کاربران

بپرس