وندر

لغت نامه دهخدا

وندر.[ وَ دَ ] ( حرف ربط + حرف اضافه ) ( از: و + اندر ) و در. و اندر. ( فرهنگ فارسی معین ) وَاندر :
تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی
وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری.
مولوی ( دیوان کبیر ج 1 ص 4 ).

وندر. [ وَ دَ ] ( اِ ) عنکبوت سیاه ( در تداول مردم قزوین ): مثل وندر؛ سخت سیه چرده و استخوانی.

فرهنگ فارسی

و در و اندر : تدبیر صد رنگ افگنیبر روم و بر زنگ افگنی وندر میان جنگ افگنی فی اصطناع لایری . ( دیوان کبیر )
عنکبوت سیاه مثل وندر سخت سیه چرده و استخوانی .

پیشنهاد کاربران

به نظر بنده ( وندر ) به فتح ( و ) و فتح ( د ) به معنای در میان است مثال:
روستای ما ( وندرنی علیا ) در استان کردستان در قدیم بخش زیادی ازروستا نیزار بوده ( به کوردی موری زل ) به فتح ز ( Mouri zal ) زل به معنای نی و موری به معنای مزرعه.
...
[مشاهده متن کامل]

پس روستای وندرنی یعنی روستایی که در میان ( نی ها ) قرار گرفته. البته روستای پایین تر از آن بنام وندرنی سفلی نیز نی یا زل zal زیاد داشته. مطالب بالا نظر شخصی بود. تیمور محمودی روانشناس بالینی

زشت
در تداول گویش کرجی یعنی بچه حرف گوش نکن
وندر به زبان روستای برغان یعنی کسی که حرف گوش نمیدهد سیه چشم که حرف گوش نمیدهد

بپرس