ونایی

دانشنامه عمومی

ونایی (بروجرد). ونایی شهری است از توابع شهرستان بروجرد در استان لرستان. این شهر از توابع بخش مرکزی این شهرستان می باشد و در ۱۷ کیلومتری شمال غربی شهر بروجرد در منطقه ای کوهستانی قرار گرفته است. این شهر تنها شهر کشور ایران است که با ۷ هزار نفر بن بست می باشد. از علل بن بست بودن این شهر وجود کوه های گرین است. که این بن بست بودن موجب عدم رشد کافی این شهر شده است. به تازگی با توجه به مصوبه فرمانداری بروجرد برای در مسیر و رشد شهر ونایی با جاده جدیدی از سمت جنوب ونایی از روستای کولیدر به قلعه نظامی و محله شمس اباد و درنهایت به شهر بروجرد وصل میگردد که فاصله ۱۷ کیلومتری شهر ونایی تا شهر بروجرد را به ۱۳ کیلومتر کاهش میدهد. [ نیازمند منبع]
ونایی تا اواخر سال ۱۳۹۷ روستا بود. در اسفندماه همین سال با موافقت هیئت دولت به شهر تبدیل شد. متن مصوبه چنین است: «هیئت وزیران در جلسه ۵ اسفند ۱۳۹۷ به پیشنهاد وزارت کشور ( استانداری لرستان ) و به استناد ماده ( ۱۳ ) قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری - مصوب ۱۳۶۲ - با تبدیل روستای ونایی شهرستان بروجرد در استان لرستان، به شهر موافقت کرد». [ ۱] بر اساس مستندات سازمان شهرداری ها و دهیاری های کشور، شهرداری ونایی از سال ۱۴۰۰ خورشیدی تاسیس شده و در سال ۱۴۰۱، درجه شهرداری این شهر ۱ بوده است. [ ۲]
ونایی در تنگه ای بین دو کوه بلند برآفتاب و کوه گرین قرار گرفته است و آب و هوایی کوهستانی دارد. زمستان های آن سرد و پر برف است و تابستان های آن خنک و معتدل است. جنوب ونایی را دشت کوچکی تشکیل می دهد که به دلیل وجود آب فراوان، کشاورزی در آن رونق دارد. چشمه سارهای متعددی مانند سراب سفید و سراب خسروی از دامن کوه های این منطقه می جوشد که منبع اصلی آب شرب شهر بروجرد است. این روستا با جاده آسفالته به بروجرد و اشترینان و همچنین جاده جدیدی از سمت جنوب ونایی به فیال و کولیدر شهر و درنهایت به شهر بروجرد وصل میگردد. [ نیازمند منبع]
این شهر بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن۶۵۳۷ نفر ( ۱٬۷۰۵خانوار ) بوده است. [ ۳]
ونایی از مناطق گردشگری طبیعی بروجرد است و پیش از شهر شدن، در فهرست روستاهای گردشگری استان لرستان قرار داشت. این شهر دارای یک قلعه تاریخی به شماره ثبت ملی ۱۱۲۲۴ و یک دهنه غار می باشد. ونایی به خاطر سرچشمه های گوناگون، بیشه زارها و کوه های مرتفع از توان بالایی برای گردشگری برخوردار است.
عکس ونایی (بروجرد)عکس ونایی (بروجرد)عکس ونایی (بروجرد)عکس ونایی (بروجرد)عکس ونایی (بروجرد)عکس ونایی (بروجرد)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

ونایی تلفظی دیگر از وان است این اسم به صورتهای مختلف در ایران وجود دارد
ونان قم
ونایی اندیمشک ونایی بروجرد ونایی اسلام اباد
هرجا این اسم وجود دارد با اب وتالاب همراه است .
واژگان لری که در منطقه ی چال گودرزی و اشترینان و پیرامون آن کاربرد دارد البته گاهی تلفظ واژه ای از روستا به روستا تفاوت دارد :
زبان لُری را پاس بداریم
کِتُو: کتاب
کِرِّ دو: هوای مه آ لو
...
[مشاهده متن کامل]

کَشکَکِ زونی: بر جستگی روی زانو
کوخَه: سُرفه
کَمچَه: ملاقه
کُر: پسر
کَرتیر: ابزاری فلزی با دستۂ چوبی جهت
مرز بندی در کشاورزی
کَرواس: پارچۂ کرباس
کِنار او: توالت
کَفتَر: کبوتر
کُچِک: کوچک
اُو: آب
اَفتو: آفتاب
شو: شب
ایوارَه: غروب
شومی: هندوانه
خروِزَه: خربزه
گُرمِج: مُشت
کلیک: انگشت
تیا: چشم
اور: ابر
آسارَه: ستاره
شیطو: شیطان
مِرژِنگ: مژه
پِت: دماغ
شونَه: شانه
مِرک: آرنج
پِشنی: پیشانی
شاتَه: نون لواش گِرد
پونوچی: کفاش ( گیوه دوز )
گِردِکو: گردو
بام: بادام
تُرموغ: تخم مرغ
نوجی: عدس
افتوءَ: آفتابه
دِنو: دندان
گُردالَه: قلوه
گیَه: سیرابی
دِرِنجَه: دودکش سقف خانه
بازِه: هوا کش تنور

سفرنامه ناصرالدین شاه و سفر به ونایی بروجرد :,
دسته بندی : علمی پژوهشی / کتاب / گزارشنسخه قابل چاپتاریخ : 12 فروردین 1395 , 19:40 - شناسه خبر : 401 -
سفرنامه لرستان نوشته ناصرالدین شاه قاجار
امروز باز در منزل ماندیم که شاهزادگان و معارف بروجرد و رؤسای الوار بحضور بیایند رفتیم بهمان چادری که زیر چنارها زده بودند نهار خوردیم جناب امین السّلطان حضور داشت پیشخدمتها و عمله خلوت هم حاضر بودند بعد از نهار خوانین الوار را با توشمالها بحضور آوردند یک جوان رشید خوشروی خوش سیمائی با ریش بلند میان آنها بود که اسمش سیّد مهدیخان سلسله ایست
...
[مشاهده متن کامل]

نظر خود را درباره این مطلب درج فرمایید.
تلگرافخانه بروجرد, [۱۸. ۰۲. ۱۶ ۱۱:۲۲]
سفرنامه عراق عجم
نوشته ناصرالدین شاه قاجار
بروجرد - روز نخست
سه شنبه بیست وپنجم ذیقعده 1309 قمری
امروز باید برویم به بروجرد صبح زود حرم و بسیاری از خدّام رفته بودند ما نهار را در این منزل خورده بعد از نهار بیرون آمده سوار کالسکه شده راندیم امروز راه کالسکه چندان خوب نیست پست و بلندی و نهرهای متعدّد که پل روی آنها بسته اند زیاد دارد رفتیم تا از ده سرنجه گذشتیم مقابل سرنجه در آنطرف راه هم دهی دیگر بود زیاد دارد رفتیم تا از ده سرنجه گذشتیم مقابل سرنجه در آنطرف راه هم دهی دیگر بود که اسمش دودانکه است و باز ده و آبادی متعدّد دیدیم که پیوسته بهم بود کوهها هم همه نرمان و پوشیده از حاصل دیمی بود که هرچه نگاه میکردیم بجز ده و آبادی و سبزه و زراعت دیمی و آبی چیز دیگر دیده نمیشد مسافتی که طیّ کردیم کم کم آبادی دهات تمام شد و رسیدیم بزیر گردنه که آنطرف گردنه سوارهای ملتزم رکاب و سوارهای ابوابجمعی امیر خان سردار و سواره الوار تماما صف کشیده بودند جناب امین السّلطان و عزیز السّلطان و مجد الدّوله و سایر پیشخدمتها هم همه در رکاب بودند گاهی با کالسکه و گاهی سواره میرفتیم تا رسیدیم بسوارهای جمعی امیر خان سردار و طوایف الوار و غیره بعضی سوارها هم تازه امیر خان سردار از این طوایف بامر دولت گرفته است که سوارهای بسیار خوب رشیدی بودند عبد اللّه خان بختیاری هم با سوارهای بختیاری ایستاده بودند عبد اللّه خان گوشش کر است و هیچ نمی شنود امّا میگفتند آدم عاقل باهوش زرنگی است بعد رسیدیم بتوشمالهای الوار که از اسبهایشان پیاده شده ایستاده بودند بهمه اظهار التفات کردیم و همینطور سواره از جلو دستجات سوار میگذشتیم سوارهای بیرانوند و سگوند و غیره از طوایف لرستانی همه بودند و اکثر تفنگ مارتینی داشتند امّا لباسشان همان لباس الوار بود سوار و پیاده زیادی هم از شهر آمده بودند سوارهای امیر خان سردار رویهم رفته دو هزار نفر میشدند که سواره الوار و ملتزمین رکاب کلیّة قریب چهار هزار نفر بودند بواسطه جمعیّت سوار گرد و خاک غریبی شده بود آمدیم تا رسیدیم بسوارهای کشیکخانه و سایر سواران ملتزم رکاب که همه سواره بصف ایستاده بودند بعد بگردنه دیگر رسیدیم که از بالای گردنه شهر بروجرد و سیلاخور علیا و کوه برفی که نزدیک شهر بروجرد است و دهات و آبادی اطراف همه پیدا بود تمام کوه و صحرا سبز و خرّم بود از دهات زیاد گذشتیم و دیدیم که بعد اسامی آنها نوشته میشود هرچه بشهر بروجرد نزدیک میشدیم و رو بپستی میرفتیم حاصل زراعتها کم کم زرد شده بود و بلکه بعضی جاها را درو کرده بودند قدری دیگر که رفتیم سوار کالسکه شده راندیم عرض راه همه جا از هردو طرف بوستان و زراعت تریاک بود امّا جمعیّت مردم شهری و تماشائی حدّ و حصر نداشت و مانع از تماشای زراعات و بوستانها بود نزدیک شهر که رسیدیم چون دیدیم جمعیّت مردم که همه باستقبال و دیدن ما آمده اند توی کالسکه نمیتوانند ما را به بینند سوار اسب شدیم روی باره شهر و هرجا هم که مشرف بمعبر ما بود از دور و نزدیک چادر و آفتاب گردان زده باز همینطور مرد و زن اجتماع کرده بودند که اکثر نجبای شهر بودند و همه بصداهای بلند دعا و اظهار شادی میکردند متجاوز از چهلهزار نفر جمعیّت بنظر آمدند گرد و خاک غریبی بود طرف دست چپ ما شهر بود و طرف دست راست باغات و همه جا از طرفین پشت در پشت مردم ایستاده بودند از یک کوچه عبور کردیم که فوج طهران که ساخلوی بروجرد هستند در آنکوچه ایستاده بودند قدری هم از فوج سیلاخوری بودند امیر خان سردار چند ( آرک دوتریوم ) یعنی طاق نصرت در سر راه ما ساخته بود رفتیم بطرف مغرب شهر که باغ مرحوم محمّد تقی میرزای حسام السّلطنه پسر خاقان مغفور فتحعلی شاه در آنجا است و آنجا را برای منزل ما معیّن کرده اند باغ بزرگی است بعضی چنارهای عظیم دارد امیر خان سردار تازه دیواری دور آن کشیده و تعمیر کرده است وسط باغ برای ما چادری زده بودند رفتیم بچادر قدری استراحت کرده از خستگی راه درآمدیم بعد رفتیم بچند اطاقی که امیر خان سردار در طرف شمال این باغ ساخته است میوه جات و حلویّات زیاد گذاشته بودند قدری در اطاقها گشته آمدیم بیرون بعد رفتیم عمارات و منازل حرمخانه را که عمارتهای متعدّد و جدا از یکدیگر است تماشا کردیم عمارات اندرونی اینجا خیلی شبیه است باندرونی قصر یاقوت که میرزا محمّد خان پیشخدمت در سرخه حصار طهران برای ما ساخته است هوای بروجرد چندان ییلاقیّت ندارد مثل هوای تابستان طهران قدری بهتر است.
شب آمدیم بیرون روی تخت بلندی چادر زده بودند رفتیم بچادر آتشبازی کردند خوب آتشبازی بود.
حالا فصل توت بروجرد است و در این باغ درخت توت زیاد دارد سار زیادی هم سیاه و خاکستری رنگ در این باغ برای خوردن توت جمع شده اند دو لق لق هم روی چنارها آشیانه دارند که شب و روز صدای منقارشان میآید ( آلوبالو هم در اینباغ زیاد است که تازه رسیده است ) .
تلگرافخانه بروجرد, [۱۸. ۰۲. ۱۶ ۲۰:۲۲]
سفرنامه عراق عجم
نوشته ناصرالدین شاه قاجار
بروجرد - روز دوم
چهارشنبه بیست و ششم ذیقعده 1309 قمری
امروز در منزل ماندیم دم در باغ چند چنار خیلی بزرگ است که سایه خوبی دارد و سکّوئی در زیر آن ساخته اند که آب دورش گردش میکند امّا چون نزدیک به در بود برای ما آنجا چادر نزده بودند و وسط باغ که محلّ چادر ما بود چون درخت کم داشت بخوش هوائی و صفای آنجا نبود فرمودیم چادر زری بزرگ را بردند زیر چنارهای دم در زدند جای خوبی بود نهار هم همانجا خوردیم جناب امین السّلطان و عزیز السّلطان و پیشخدمتها هم حضور داشتند سه دسته از آقایان و علمای شهر بروجرد را هم امروز عصر امیر خان سردار بحضور آورد آمدن و رفتن علما تا دو ساعت بغروب مانده طول کشید باد شدیدی هم امروز میآمد که اگر چادر ما نزدیک بدیوار باغ نبود و طنابهایش را بچنارها نبسته بودند باد همه را میکند
اسامی سه دسته علما که بحضور آمدند از اینقرار است:
جناب حاجی میرزا هبة اللّه پسر ارشد مرحوم حاجی میرزا محمود جناب حاجی آقا محمّد پسر مرحوم حاجی میرزا ابوتراب جناب حاجی میرزا ابوتراب پسر مرحوم آقا سیّد مراد جناب حاجی آقا مهدی پسر مرحوم آقا حسن حاجی آقا غفّار برادر زاده حاجی میرزا محمود مرحوم آقا جمال برادر زاده مرحوم ایضا آقا عبد الواحد برادر زاده مرحوم مزبور حاجی آقا طاهر پسر مرحوم ایضا حاجی عبد الحسین پسر مرحوم ایضا حاجی آقا یعقوب پسر مرحوم حاجی میرزا ابو تراب حاجی آقا اسحق پسر مرحوم ایضا ملّا عبد الحمید از علمای جاپلق آقا حسین پسر مرحوم میرزا فتح اللّه آقا حسن پسر مرحوم مزبور.
دسته دوم اولاد مرحوم حاجی ملا اسد اللّه حجّة الأسلام و غیرهم جناب میرزا سلیمان پسر مرحوم حاجی ملّا اسد اللّه حجّة الأسلام جناب حاجی میرزا عسکری پسر مرحوم ایضا جناب آقا اسمعیل پسر مرحوم حاجی رحمن جناب آقا حسین شیخ الأسلام پسر مرحوم میرزا علینقی جناب آقا حسین امام جمعه پسر مرحوم میرزا صادق آقا صدر پسر مرحوم میرزا علینقی آقا واحد برادرزاده مرحوم حاجی ملّا اسد اللّه آقا محمّد صادق پسر میرزا سلیمان آقا شیخعلی پسر مرحوم آخوند ملا محسن.
دسته سوم جناب حاجی سیّد مرتضی برادرزاده مرحوم آقا سید جعفر کشفی جناب حاجی سیّد محمّد برادر زاده مرحوم مزبور جناب حاجی سیّد علی اصغر پسر مرحوم حاجی سیّد شفیع ساکن جاپلق حاجی میرزا باقر معرّف آقایان آقا رضا مقدّم پسر حاجی سیّد علی محمّد ساکن جاپلق حاجی آقا پسر مرحوم آقا صدر الدّین ملا احمد شیخ الأسلام .
تلگرافخانه بروجرد, [۱۹. ۰۲. ۱۶ ۰۸:۰۰]
سفرنامه عراق عجم
نوشته ناصرالدین شاه قاجار
بروجرد - روز سوم
پنجشنبه بیست و هفتم ذیقعده 1309 قمری
امروز باز در منزل ماندیم که شاهزادگان و معارف بروجرد و رؤسای الوار بحضور بیایند رفتیم بهمان چادری که زیر چنارها زده بودند نهار خوردیم جناب امین السّلطان حضور داشت پیشخدمتها و عمله خلوت هم حاضر بودند بعد از نهار خوانین الوار را با توشمالها بحضور آوردند یک جوان رشید خوشروی خوش سیمائی با ریش بلند میان آنها بود که اسمش سیّد مهدیخان سلسله ایست و بعد خوانین گودرزی را که اولاد کریمخان هستند بحضور آوردند قدری با آنها فرمایش و اظهار التفات کردیم بهمه هم خلعت و نشان التفات شده بود بقدر صد نفر میشدند که اسامی آنها بعد نوشته میشود بعد از آن شاهزادهای ساکن بروجرد بحضور آمدند که اسامی آنها را هم بعد خواهیم نوشت سه ساعت بغروب مانده سوار شدیم و عبد الحسین میرزای پسر مرحوم امیر تیمور میرزا را فرمودیم برای بلدیّت ملتزم رکاب باشد و رفتیم برای چشمه بنفشه راه رو بجنوب بود از دم باغی که منزل جناب امین السّلطان است گذشتیم نهرهای زیادی سر راه بود که آب زیاد داشت بقدر ده سنگ و پانزده سنگ از بعضی نهرها آب جاری بود طرفین راه هم همه باغات و حاصل زراعت بود رفتیم تا رسیدیم بقریه ( کوشه ) که تقریبا متصّل بشهر است از آنجا گذشته رفتیم تا رسیدیم برودخانه رودخانه عظیمی است تقریبا دو مقابل رودخانه جاجرود آب دارد و از سمت درّهای و نائی میآید باز همه جا طرفین راه یا حاصل آبی است تا دیمی رفتیم تا رسیدیم بده زرشکه که شبیه بدهات قشلاقی است اهالی ده بیرون ده چادر زده بودند طایفه غریبی هستند جنسشان میانه قراچی و لر و کرد است لباس غریبی هم داشتند گوسفند دارند و کارشان دوغ و ماست و کشک و روغن ساختن است طرف دست راست راه ده حاجی آباد بود کم کم راه سربالا شد کوه نرمان خوبی بود تمامش را زراعت دیم کرده بودند و حاصلها زرد شده بود حالا وقت درو حاصل اینجاها است راندیم تا سر قلّه کوه از آنجا شهر خیلی خوب نمایان بود و تماشا داشت درّه هم بطرف مشرق ممتدّ بود که منتهی بشترکوه میشود و شتر کوه هم در آخر ایندرّه پیدا بود این درّه خیلی وسیع و تمامش پوشیده از سبزه و حاصل و ده و آبادی است خیلی خوب منظری دارد از شهر بروجرد بپائین و حدود اینجاها سیلاخور سفلی است خلاصه از قلّه سرازیر شده قدری که رفتیم توی درّه سنگهای سیاهی بود و چشمه آبی از میان احجار بیرون میآمد بقدر سه چهار سنگ و هرچه پائین تر میرفت آب زیادتر میشد آب سرد خوبی بود پیاده شدیم مجد الدّوله و فخر الملک و جلال الملک و میرزا محمّد خان و اکبر خان نایب ناظر و ناظم خلوت و غیره در رکاب بودند از شهر تا اینجا یکساعت راه است یکساعت هم باید برگردیم فرصتی برای توقّف نبود بقدر نیمساعت در اینجا بودیم چای و عصرانه خورده یکساعت بغروب مانده مراجعت بمنزل نمودیم در حوالی این چشمه و درّه کبک زیادی داشت .
تلگرافخانه بروجرد, [۱۹. ۰۲. ۱۶ ۱۲:۰۰]
سفرنامه عراق عجم
نوشته ناصرالدین شاه قاجار
بروجرد - روز چهارم
جمعه بیست و هشتم ذیقعده 1309 قمری
امروز خیال داریم برویم بسراب ونّائی صبح برخاسته آمدیم بیرون سوار کالسکه شده رو بمغرب راندیم از پهلوی اردو و نزدیک چادر جلال الدّوله که توی باغی زده بود گذشتیم که باصطلاح اهل بروجرد باغهای محوّطه شهر را تکیه میگویند از کوچه باغ زیاد و پلهای متعدّد که روی نهرها بسته بودند با کالسکه عبور کردیم امّا کالسکه از اینجاها بزحمت میگذشت تا اینکه راه کالسکه سربالا و خوب و هموار شد و همه جا سربالا رانده دو ساعت و نیم بلکه سه ساعت راه رفتیم تا رسیدیم بسرچشمه ونائی در بین راه همینکه بسر گردنه رسیدیم از دست راست جلگه سیلاخور علیا نمایان شد که بقدر صد پارچه ده و آبادی داشت یک ده خیلی معتبری هم پیدا بود که اسمش اشترینان است و میگفتند بقدر هزار خانوار جمعیّت دارد اطراف هم همه درّه و ماهور و پوشیده از سبزه و زراعت دیمی و آبی بود کوه الوند همدان هم از دور پیدا بود که چند لکّه برف داشت لطیفخان سرهنگ فوج سیلاخوری هم که دو دانگ از این ده ونّائی مال او است خودش در رکاب بود و بلدیّت میکرد و اسامی دهات را میدانست و بعرض میرسانید رفتیم تا رسیدیم باوّل تنگه که چند نهر آب صاف از آنجا جاری بود و از توی درّه هم رودخانه میگذشت و از اینجا جلگه تشکیل مییافت در حقیقت از اینجا جزو جلگه کفش گری است میرزا محمّد خان
و فخر الملک هم در رکاب بودند اکبر خان نایب ناظر و معتضد السّلطنه و احمد خان و سایر پیشخدمتها هم اوّل همین تنگه ایستاده بودند حاجب الدّوله هم همراه آمده بود که یورت سراپرده را معیّن کنیم که بدهد بزنند فرمودیم اوّل همین تنگه پیشخانه را بیاورند و چادر بزنند چون از اینجا باید بحسین آباد برویم سر راه هم هست و راه نزدیک تر است اردو همینجا بیفتد امیر خان سردار هم در رکاب بود راندیم سربالا راه را همه جا خوب ساخته اند امّا چون سربالا بود و کالسکه بصعوبت میرفت از کالسکه پیاده شده سوار اسب شدیم و پی آبی را که از درّه میآمد همین طور گرفته راندیم بعضی جاها در توی درّه درخت بید کاشته بودند رفتیم تا رسیدیم بجلگه ونّائی امّا جلگه بزرگی نیست بلکه درّه وسعتی پیدا میکند و ده و آبادی در اینجا است که بقدر سیصد خانوار میشود ده پاکیزه ایست خانها از سنگ و گل دارد خانه خوب قابلی ندارد مگر یکخانه که مال یعقوب سلطان پسر لطیفخان است چشمه آبی از بالای ده بیرون میآید و از دور یک سکّوئی میگذرد که این سکّو را دور اصله یک چناری ساخته اند که میگویند اینچنار پنجهزار سال عمر دارد و از شدّت کهنگی وسط چنار سوخته و تمام شده است کتلهای بزرگ دارد و معلوم است که خیلی کهنه و قدیم است دو ریشه چنار بایستی بیست ذرع باشد آب سرد صاف گوارائی از اینچشمه بیرون میآید که هیچ نسبتی بچشمهای سراب هکّ و عمارت و سایر جاها ندارد پیاده شده تماشا کردیم بعد سوار شده از توی آبادی ده بیرون رفته از تپّه بالا آمدیم که سرابهای آنطرف را هم تماشا کنیم سر تپّه که رسیدیم دیدیم چشمهای زیادی هم از اینجا جاری است سراب ونّائی از اینطرف تپّه و این چشمها از آنطرف جاری شده رودخانه را که بشهر بروجرد میآید تشکیل میدهند که یک تپّه میانه این دو سراب فاصله است امّا آنطرف تپّه درخت زیادی نداشت و چندان باصفا نبود اینطرف اشجارش بیشتر است دوباره برگشته آمدیم سر همان آب ونّائی بقدر دو هزار قدم زیر دست ده که درخت بید زیادی داشت و چمن بود کنار رودخانه محلّ خوبی را انتخاب کرده فرمودیم آفتاب گردان زدند و بنهار افتادیم اینجا هوای بسیار خوشی داشت دو طرف این درّه کوههای خیلی بلند سبز برفی خوب دارد که همه جا اسب رو است و یکراهی هم از اینجا دارد که بخاوه و الشتر لرستان میرود بعد از نهار قدری استراحت کرده برخاستیم چای و عصرانه خورده دو ساعت و نیم بلکه زیادتر بغروب مانده بود که سوار شدیم و راندیم برای منزل و یکربع بغروب مانده وارد منزل شدیم شب بعد از شام جناب امین السّلطان و مجد الدّوله و امیر خان سردار و اکبر خان نایب ناظر و اعتماد الحضرة را خواسته بودیم بحضور آمدند و بعضی فرمایشات بآنها فرموده مرخّص شدند و رفتند
دهاتی که امروز در دست راست جادّه از مسافت زیادی دیدیم از اینقرار است ( قریه قلعه شمشاد خرده مالک ) ( قریه قلعه حاتم ملکی حاجی میرزا ابو تراب ) ( قریه قلعه کوچک ملکی حاجی یوسف ) ( قریه توزه زن ملکی مظفّر الملک ) ( قریه چهار برّه ملکی باقر خان ) ( قریه بنه دیزه ملکی ایضا ) ( قریه برکت آباد ملکی عبد الرّحیم خان ) ( قریه درّه گرگی خرده مالک ) ( قریه کیال دست چپ خیلی نزدیک بجادّه و خرده مالک است

بپرس