لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ریشخند کردن، سر فرود آوردن، ولگردی کردن، بیشعور دانستن
پوست کندن، ولگردی کردن
ولگردی کردن
لاس زدن، عشقبازی کردن، ولگردی کردن
ولگردی کردن، پرسه زدن، وقت را بیهوده گذراندن
ولگردی کردن، تلکه کردن
ولگردی کردن، پرسه زدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
یللی تللی کردن