ولک

لغت نامه دهخدا

ولک. [ وَ ل َ ] ( اِ ) زالزالک وحشی. رجوع به ولیک و زالزالک شود.

فرهنگ فارسی

زالزالک وحشی .

فرهنگ عمید

= سیاکوتی

گویش مازنی

/valek/ زالزالک - ولیک & نوعی گیاه انگلی که بر تنه ی درختان پیچد

مترادف ها

property (اسم)
خیر، استعداد، دارایی، خواست، خاصیت، مال، ویژگی، صفت خاص، ولک

فارسی به عربی

ملکیة

پیشنهاد کاربران

وُلک، که برخی تازی ها ی خودمان می گویند پارسیدهء ویلک است.
اصلش
ویل لَ ک بوده است. و اصطلاح عربی است
به معنی وای بر تو باد. ولی امروزه به معنی خطاب استفاده می شود. و معنی منفی ندارد.
در گویش آبادانی به منظور خطاب قرار دادن فردی ( معمولا مذکر ) استفاده می شود
درزبان کوردی وُلک یعنی کلیه که یکی از اندام های داخلی بدن هست
ولک یعنی آهای پسر مورد خطاب قرار دادن جنس مذکر
درگویش آبادانی به مخاطب مذکر گفته می شود
در گویش آبادانی به پسر بچه و به مخاطب گفته می شود.

بپرس