ولوع

لغت نامه دهخدا

ولوع. [ وَ ] ( ع مص ) آزمند شدن.حریص و آزمند گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) آزمندی. میل شدید :
همیشه عادت او را به نیکویی است ولوع
چنانکه همت او را به برتری آهنگ.
فرخی.
|| ( ص ) آزمند. ( منتهی الارب ). شدیدالتعلق. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - (مصدر ) آزمند شدن حریص گشتن. ۲ - (اسم ) آزمندی حرص . ۳ - (صفت ) بسیار آزمند سخت حریص .

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) آزمند، حریص .

فرهنگ عمید

۱. بسیارآزمند، حریص و شیفته.
۲. (مصدر ) آزمند شدن، حریص شدن به چیزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس