ولنگاری

/velengAri/

معنی انگلیسی:
dereliction, frowziness

لغت نامه دهخدا

ولنگاری. [ وِ ل ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و عمل ولنگار. لاابالیگری. سهل انگاری. بی قیدی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از کتابهای صادق هدایت است و بارها بچاپ رسیده .
عمل ولنگار

پیشنهاد کاربران

ولنگاری. [ وِ ل ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و عمل ولنگار. لاابالیگری. سهل انگاری. بی قیدی. ( یادداشت مرحو . . .
ولنگاری : سهل انگاری .
( ( باز مرده را با ولنگاری طبیعی و با صدای سنگینی روی سنگ دمر کردند . ) ) ( صادق چوبک ، پیرهن زرشکی )
گزافه گویی
وِلنگاری در گویش یزدی یعنی بی کار گشتن. ولگردی
چرند گفتن پشت سر دیگران - بیهوده بافی

بپرس