ولنگار

/velengAr/

مترادف ولنگار: بدردنخور، بی بندوبار، بی تربیت، سهل انگار، شلخته، ولو، ویلان، هرزه

معنی انگلیسی:
derelict, careless, frowzy, libertine, loose, remiss, sloppy, sloven, slovenly, gossipy, slanderous, having no sense of responsibility

لغت نامه دهخدا

ولنگار. [ وِ ل ِ ] ( نف مرکب ، ص مرکب ) ( از: ول + انگار ) در تداول ، لاابالی. بی قید. بی تربیت. هرزه. ویلان.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- ی تربیت هرزه ول ویلان : ((من از ابنائ ملوکم نتوانم که سلوک باپسرمشدی ولگردوولنگارکنم . ) ) (ایرج میرزا ) ۲ - سهل انگار بی بند و بار ۳ - مزخرف گو .

فرهنگ معین

(وِ لِ ) (ص . ) بی بند و بار، بی قید.

فرهنگ عمید

بی قید، بی پروا، بی بندوبار.

واژه نامه بختیاریکا

ورَهدِه درَهدِه

جدول کلمات

بیقید

پیشنهاد کاربران

fallen woman
A woman who has lost respect because of engaging in premarital sex.
ولنگار واژه مرکبی است که ازترکیب ول انگار بوجودآمده است . ول بمعنی جدا، فاقد، رها ، گسسته و. . . . انگار ازمصدر فعل انگاریدن بمعنی موردتوجه قراردادن ودرنظر گرفتن وبحساب آوردن مشتق شده است . ولنگار بعنوان
...
[مشاهده متن کامل]
صفت برای کسی بکار میرود که حسابگرنیست ونشانه های مختلف را درنظر نمی گیرد وحالت شدید این صفت لاقیدی وبی بند وباری است . ولی ولنگاری پائین ترازاین وجه وصفت است .

بپرس