ولق

لغت نامه دهخدا

ولق. [ وَ ] ( ع مص ) به شمشیر زدن. || نیزه سبک زدن. || شتافتن. || پیوسته رفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پیوسته دروغ گفتن. ( منتهی الارب ). ادامه دادن به دروغ. ( اقرب الموارد ). || ولق الکلام ؛ دبره. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بشمشیر زدن یا نیزه سبک زدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس