ولاف. [ وِ ] ( ع مص ) ولف. پی درپی درخشیدن برق. || نوعی از دویدن که پایها با هم افتد. || با کسی الفت گرفتن. || با هم آمدن قوم برابر. || نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نسبت کردن خود را به کسی یا چیزی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
ولف پی در پی درخشیدن برق .
پیشنهاد کاربران
گمراه و سخن ز رهنمایی در ده نه ولاف کدخدایی "لیلی و مجنون"