با مسیحی که به تعلیم ودود
در ولادت ناطق آمد در وجود.
مولوی.
زنان باردار ای مرد هشیاراگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی ( گلستان ).
ولادة. [وَل ْ لا دَ ] ( ع ص ) مبالغه است والده را، به معنی بسیار زاینده : صحبة فلان ولاّدة الخیر. ( اقرب الموارد ).
ولادة. [ وِ دَ ] ( ع مص ) وِلاد. اِلادة. لِدَة. مولد. زادن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). زاییدن. ( برهان ). وضع حمل کردن. ( اقرب الموارد ). ولادت. رجوع به ولادت شود.