bum, gad, goof, idle, loiter, lounge, putter, ramble, roam, stray, footle, to rove, to go about unemployed
مترادف ها
traipse(فعل)
سرگردان بودن، هرزه گردی کردن، ول گشتن
hang around(فعل)
ور رفتن، پلکیدن، وقت را به بطالت گذراندن، ول گشتن
putter(فعل)
ور رفتن، ول گشتن، مهمل گشتن
slosh(فعل)
ول گشتن، خودرا بالجن وگل ولایالودن، در اب چلپ و چلوپ کردن
پیشنهاد کاربران
هرزه گردی . [ هََ زَ / زِ گ َ ] ( حامص مرکب ) بیهوده گردی . بی سبب و بی هدف و اراده راه پیمودن : بخیه ٔ کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست خنده آرد کفش من بر هرزه گردیهای من . صائب .
خیابان گز کردن ؛ خیابان اندازه گرفتن . کنایه از بیکار و خیابان گرد بودن است . بیکاره راه رفتن در خیابانها.