ول گردیدن

لغت نامه دهخدا

ول گردیدن. [ وِ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) ول گشتن. هرزه گردی کردن. آواره بودن. بیکار بودن. دنبال کاری نرفتن.

مترادف ها

rove (فعل)
گردش کردن، سرگردان شدن، پرسه زدن، راهزنی دریایی کردن، اواره شدن، ول گردیدن

پیشنهاد کاربران

هرزه گردی . [ هََ زَ / زِ گ َ ] ( حامص مرکب ) بیهوده گردی . بی سبب و بی هدف و اراده راه پیمودن : بخیه ٔ کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست خنده آرد کفش من بر هرزه گردیهای من . صائب .
خیابان گز کردن ؛ خیابان اندازه گرفتن . کنایه از بیکار و خیابان گرد بودن است . بیکاره راه رفتن در خیابانها.

بپرس