لغت نامه دهخدا
- ول دادن صدا ؛ در تداول ، آواز خواندن. سر دادن صدا. دادوبیداد کردن. آواز برآوردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).
- ولش دادن ؛ در تداول ، ول دادن. ( لغات عامیانه جمال زاده ). رجوع به ول دادن شود.
|| آزاد کردن کسی از زندان.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
ول دادن: [ اصطلاح در تداول عامه ]ول کردن , دست بر داشتن، رهاکردن آزادکردن، آزاد گذاشتن
( ( شیرین زد روی دست آرزو . "قرار شد نان نخوری . " از بشقاب سبزی تربچه ای برداشت . "عوضش تربچه بخور . " " ول بده که امروز هیچ حوصله رژیم بازی ندارم " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 23. ) )
( ( شیرین زد روی دست آرزو . "قرار شد نان نخوری . " از بشقاب سبزی تربچه ای برداشت . "عوضش تربچه بخور . " " ول بده که امروز هیچ حوصله رژیم بازی ندارم " ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 23. ) )