وقور

لغت نامه دهخدا

وقور. [ وَ ] ( ع ص ) آهسته. || بردبار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). باوقار.( اقرب الموارد ). مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( مص ) در خانه بنشستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). رجوع به وقورة شود.

وقور. [ وُ ]( ع اِ ) ج ِ وقر. ( اقرب الموارد ). رجوع به وقر شود.

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) آهسته و بردبار.

فرهنگ عمید

باوقار، بردبار.

پیشنهاد کاربران

بپرس