وقه

لغت نامه دهخدا

وقه. [ وَق ْه ْ ] ( ع مص ) فرمانبرداری کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

فرمانبرداری کردن

واژه نامه بختیاریکا

( وَقه ) ( اع ) ؛ آوای جغد یا هر موجود دیگری که در شب باعث مرگ کودکی شود

پیشنهاد کاربران

وقت نگار در دفتر نیروهای های انتظامی عهد پهلوی بود که رایانه ساعت نگار نبود و افسر نگهبان با دست آنرا می نوشت و اگر کسی میخواست پارتی بازی کند میگفت نمیشه چون در دفتر وقه خورده است
تا حدود ٤٠ سال پیش در بازار خورده فروشی شیراز و شهر و روستاهای اطراف به عنوان وزنی حدود نیم کیلو مورد استفاده بود و وزن زیر ان به ترتیب نیم وقه. نمه. سنمزار و. . . . . . بود و وزن بالاتر چارک. نیم من. و من بود

بپرس