وقط. [ وَ ] ( ع مص ) افکندن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیفکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). || برجستن خروس بر ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گران گردانیدن شیر کسی را. || گران کردن کسی را به ضرب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). || ( اِ ) گو در زمین درشت ، یا گو که آب گرد آید در وی. ج ، وِقاط، اِقاط. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).