وقص
لغت نامه دهخدا
وقص. [وَ ق َ ] ( ع اِ ) چوب ریزه های شکسته که از آن آتش افروزند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مال افزون بر نصاب که از آن مال زکات واجب نگردد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). آنچه میان دو فریضه باشد اززکوة. ( مهذب الاسماء ). ج ، اوقاص. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). شنق مانند آن است. ( منتهی الارب ). و بعضی وقص را در گاو استعمال کنند و شنق را در شتر، و هما جمیعاً مابین الفریضتین. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) کوتاهی گردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) کوتاه گردن شدن ( و فعل آن از باب سمع آید ). ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
وقص. [ وُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اوقص ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )، به معنی گردن کوتاه ، یا مرد گردن کوتاه. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
جمع اوقص بمعنی گردن کوتاه یا مرد گردن کوتاه
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکستن (گردن و غیره ). ۲ - در علم عروض جمع بین اضمار و خبن . «آن است که دوم فاصله را بیفکنند (از متفاعلن ) «مفاعلن » ماند و «مفاعلن » چون از «متفاعلن » منشعب باشد آن را موقوص خوانند یعنی گردن کوتاه و چون از سه متحرک فاصله بدین زح
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید