وقری

لغت نامه دهخدا

وقری. [ وَ را ] ( ع ص ) ( دابة... ) ستور بارکرده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

وقری. [ وَ ق َ ری ی ] ( ع ص نسبی ) منسوباً، شبان وقیر که گله گوسفندان است ، یا فراهم آرنده ٔگوسفندان و خداوند خران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). صاحب الحمیر. ( از اقرب الموارد ). || باشنده شهر. ( منتهی الارب ). ساکنان شهر. ( اقرب الموارد ). ساکن در شهرهای بزرگ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شبان وقیر که گله گوسفندان است یا فراهم آرنده گوسفندان و خداوند خران

پیشنهاد کاربران

بپرس