وقره

لغت نامه دهخدا

( وقرة ) وقرة. [ وَ رَ ] ( ع مص ) شکافتن ساق و کفتن آن شبیه خجکهای چشم و چاهکهای سنگ و شکافتن آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به وَقْرشود. || شکوخیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): وقرت الدابة؛ ای اصابها وقرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( اِمص ) کفتگی پای اسب از صدمه و ضربه سنگ و شکوخیدگی و لنگی در پای آن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) خجک و گودی در سنگ و یا در استخوان. || گودی در سنگ که آب در وی گرد آید. ( ناظم الاطباء ). || چاهک سنگ که آب در آن گرد آید، و در مثل گویند: کانت وقرةفی صخرة، و این مثل به جایی استعمال کنند که کسی درمصیبت صبور باشد و در وی آن مصیبت اثر نکند. || نشانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). وقرآت ؛ آثار و نشانه ها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شکافتن ساق و کفتن آن شبیه خجکهای چشم و چاهکهای سنگ و شکافتن آن شکوخیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس