- وقر نهادن ؛ وقع نهادن. معتبر داشتن. ( آنندراج ) :
در سلک نظام سخن و جودت انشاء
وقری ننهدبیهده مختصران را.
میرزا فصیح ( از آنندراج ).
|| مجازاً، حلم و تمکین. ( آنندراج ). || ( اِ ) کینه : فی صدره وقر؛ ای وغر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).وقر. [ وَ ق َ ] ( ع مص ) وقورة. نشستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
وقر. [ وِ ] ( ع اِ ) بار گران ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، اوقار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بار خر و استر، چنانکه وسق بار شتر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خروار. ( مهذب الاسماء ). خربار. باری که آن را خر و استر تواندبرداشت ، و مقدار آن چهل صاع باشد. ( غیاث اللغات ).
وقر. [ وَ ق ُ ] ( ع ص ) ( رجل... ) مرد بردبار و آهسته کار. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).