وقت گذرانی

/vaqtgozarAni/

معنی انگلیسی:
pastime

لغت نامه دهخدا

وقت گذرانی. [ وَ گ ُ ذَ ] ( حامص مرکب ) سپری کردن زمان به هر نحو که پیش آید.

فرهنگ فارسی

سپری کردن زمان بهر نحو که پیش آید.

فرهنگ معین

( ~. گُ ذَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) (عا. ) سپری کردن زمان به هر نحو که پیش آید.

جدول کلمات

تفنن

مترادف ها

truancy (اسم)
گریز، طفره زنی، پرسه زنی، وقت گذرانی

temporization (اسم)
وقت گذرانی

پیشنهاد کاربران

روز سوختن = روز گذراندن . وقت تلف کردن
و گفت فرمان بردارم و بازگشت امیر نوشتگین خاصه را گفت اسبی نیک رو از آخور خیلتاش را باید داد و پنج هزار درم نوشتگین بیرون آمد و در دادن اسب و سیم و به گزین کردن اسب روزگاری کشید و روز را می بسوخت تا نماز شام را راست کرده بودند و بخیلتاش دادند و وی برفت تازان
...
[مشاهده متن کامل]

و آن دیوسوار نوشتگین چنانکه با وی نهاده بود بهرات رسید و امیر مسعود بر ملطفه واقف گشت و مثال داد تا سوار را جایی فرود آوردند و در ساعت فرمود که تا گچگران را بخواندند و آن خانه سپید کردند و مهره زدند که گویی هرگز بر آن دیوارها نقش نبوده است و جامه افکندند و راست کردند و قفل برنهادند و کس ندانست که حال چیست. . . . . . . . . . . .
ابوالفضل بیهقی � تاریخ بیهقی � مجلد ششم � بخش ۸ - خیشخانه

🇮🇷 واژه ی برنهاده: گاه گذارنی 🇮🇷
تفنن

بپرس