وقت تلف کردن


معنی انگلیسی:
dally, dawdle, dillydally, piddle, putter, linger, loaf, lounge, diddle

جدول کلمات

یللی

مترادف ها

idle (فعل)
وقت تلف کردن، وقت گذراندن، تنبل شدن

snail (فعل)
خزیدن، وقت تلف کردن، بشکل مارپیچ جلو رفتن

frivol (فعل)
کار بیهوده کردن، وقت تلف کردن، بهدر دادن، خوش گذرانی کردن

فارسی به عربی

حلزون , عاطل

پیشنهاد کاربران

Fool around
Mess around
Goof around
زمان را از دست دادن
وقت کشی
یللی

بپرس