وقاع
لغت نامه دهخدا
وقاع. [ وَق ْ قا ] ( ع ص ) وقاعة. غیبت کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): رجل وقاع ؛ مرد غیبت کننده مردم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
وقاع. [ وَ ] ( ع اِ ) داغ که بر دو کرانه ران ستور باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
داغ که بر در کرانه ران ستور باشد
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
آسیب و زیان جنگ و کشتار
آنکه از مردم غیبت کند، سخن چین