وفی

/vafi/

لغت نامه دهخدا

وفی. [ وَ فا ]( ع اِ ) زمین بلندبرآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

وفی. [ وَ فی ی ] ( ع ص ) تمام و رسان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تمام و کامل. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || باوفا. وفادار. به سربرنده عهد و پیمان. ( ناظم الاطباء ) :
به دل گفت اگر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی.
فردوسی.

وفی. [ وُفی ی ] ( ع مص ) انجام پذیرفتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). وفاء. ( ناظم الاطباء ). || فزون شدن. ( منتهی الارب ). بسیار شدن. ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر ). افزون شدن. ( آنندراج ). || تمام شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). || هم سنگ درآمدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): وفی الدرهم المثقال ؛ هم سنگ مثقال درآمد درم. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

بسیارباوفا، بسربرنده عهدوپیمان، اوفیائ جمع
(صفت ) بسربرند. عهد و پیمان : (( نخست کسی که درسخن را در سلک نظم کشید آدم صفی و خلیف. وفی بود. ) )
انجام پذیرفتن فرون شدن

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) به سر برندة عهد و پیمان .

فرهنگ عمید

بسیارباوفا، به سربرندۀ عهد و پیمان.

دانشنامه عمومی

وفی ( به انگلیسی: Vaphai ) یک روستا در هند است که در Champhai district واقع شده است. [ ۱]
وفی ۲٬۰۶۴ نفر جمعیت دارد.
عکس وفی
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس