وفور. [ وُ ] ( ع مص ) وفر. وفارة. وفرة. بسیار گردیدن و افزون و تمام شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تمام شدن و بسیار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) کثرت. بسیاری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). فراوانی : مردی بوده است باکمال عقل و وفور علم و فضل. ( فارسنامه ابن بلخی ). نه از مشتری کز وفور مگس به یک هفته رویش ندیده ست کس.
سعدی.
|| ( اِ ) ج ِ وَفْر، به معنی بسیار از مال و رخت و هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ، ق ) وافر. فراوان و بسیار. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
بسیارشدن، بسیاری، فراوانی ۱ - (مصدر ) بسیارشدن فروان گردیدن . ۲- (اسم ) بسیاری فراوانی : (( دیگر آنکه اگر صاحب طرفی از همسایگان مملکت بکمال حکم و وفور کم آزاری این خسرو انو شیروان معدلت مغرورشود . ) ) یابحد وفور . فراوان بسیار.
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی
pluralism(اسم)
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی
opulence(اسم)
غنا، وفور، توانگری، دولتمندی
plentitude(اسم)
فراوانی، وفور، کمال
rout(اسم)
وفور، جمع، گروه، طغیان، بی نظمی و اغتشاش
superabundance(اسم)
فراوانی، وفور، وفور نعمت
فارسی به عربی
ثراء , ثروة , حماس , مسرف , وفرة , یسر
پیشنهاد کاربران
تازیان بار دیگر واژه ای ایرانی را گرفته و عربیزه کرده اند واژه وفور از ریشه واژه فر و فره و فراوانی گرفته شده است و ریشه اش ایرانی هست بجای وفور از فراوانی خودمان بهره ببریم
وفور در جمله: خدا را به خاطر وفور نعمت هایش شاکر باش به معنای فراوانی نعمت های خداست. ممنون از دیکشنری آبادیس💙💙