وفد

/vafd/

لغت نامه دهخدا

وفد. [ وَ ] ( ع مص ) وفود. وفادة. افاده. به رسولی آمدن نزد کسی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). به رسولی و ایلچیگری پیش کسی رفتن. ( غیاث اللغات ). پیام آوری. رسالت. || ( اِ ) بالای کوه و ریگ بلندبرآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

وفد. [ وَ ] ( ع اِ ) وفود. ج ِ وافد، به معنی آینده و به رسولی آینده. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ). گروه که به نزدیک سلطان روند جهت مهمی. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).

وفد. [ وُف ْ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ وافد، به معنی آینده و به رسولی آینده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به وفد و وفود شود.

فرهنگ فارسی

کسی که برای رسانیدن پیام نزدشاه برود
(اسم ) جمع وافد
جمع وافد بمعنی آینده و برسولی آینده

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) ج . وافد. کسی یا گروهی که برای رسانیدن پیام نزد شاه بروند. ۲ - (اِمص . ) پیام آوری ، رسالت .

فرهنگ عمید

۱. پیام بردن نزد کسی.
۲. (اسم ) جماعت، گروه.
۳. (اسم ) [جمعِ وافد] = وافد
بالای کوه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَفْداً: شرفیاب شدنی نگفتنی (وفد به معنای قومی است که به منظور زیارت و دیدار کسی و یا گرفتن حاجتی و امثال آنها بر او وارد شوند ، و این قوم وقتی به نام وفد نامیده میشوند که سواره بیایند ، کلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است )
تکرار در قرآن: ۱(بار)
وفد به معنی وارد شدن به محضر حکمران برای ارسال پیام و نحو آن است ایضا وفد (بروزن فلس) جمع وافد است به معنی وارد شونده. یعنی روزی پرهیزگاران را جمع می‏کنیم به پیشگاه خدا وارد می‏شوند تقدیر آن «وافِدینَ اِلَی الرَّحْمنِ» است. این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است.

پیشنهاد کاربران

بپرس