وفاض

لغت نامه دهخدا

وفاض. [ وِ ] ( ع اِ ) پوستکی که زیرآسیا گسترند. || جایی که آب در آن ایستد.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || ج ِ، وفضة، به معنی خریطه شبان که در آن زاد و اسباب خود دارد و تیردان چرمین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وفضة شود.

وفاض. [ وَف ْ فا ] ( ع ص ) جعبه گر. ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات ). ترکش ساز. تیردان ساز.

پیشنهاد کاربران

بپرس