وفادار ماندن


معنی انگلیسی:
adhere, hold

لغت نامه دهخدا

وفادار ماندن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) در دوستی ، زناشوئی یا خدمت به مردم صادق و صمیمی ماندن. ( فرهنگ فارسی معین ): آن زن در تمام مدت عمر به شوهرش وفادار ماند.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) در دوستی زناشویی یاخدمت بمردم صادق و یا صمیمی ماندن : (( آن زن در تمام مدت عمر بشوهرش وفادار ماند. ) )

مترادف ها

adhere (فعل)
وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن

فارسی به عربی

التزم به

پیشنهاد کاربران

بپرس