[ویکی فقه] حضرت زینب کبری (علیهاالسلام) پس از تحمل مصیبت ها و صدمات جسمی و روحی، از کربلا تا شام، در خطابه های آتشین خود پرده از روی جنایات یزید و خاندان ملعون بنی امیه برداشت، تا آنجا که پایه های دستگاه سلطنت یزید را مترلرل ساخت و سرانجام در در سال ۶۲ ه.ق و در ۵۷ سالگی در دمشق به دیدار معبود شتافت و در همانجا به خاک سپرده شد.
یزید پس از حادثه خون بار کربلا، در جهت تبرئه خود، درصدد دل جویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت برضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه می رفت را آرام کند، لذا امام زین العابدین (علیه السّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هم اکنون می توانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه بازگردید.خاندان پیغمبر که می دانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکس العمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوام فریبی ندارد؛ باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهره برداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشته اند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و بنی امیه منجر می شد و تکمیل کننده مجلس ها و تبلیغات و سخنرانی های پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهل بیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیه السّلام) در کنار قصر یزید برپا شد. مرثیه خوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بودند. از جمله مرثیه های منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْیی بِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ»با تشکیل مجلس مزبور غُلغله ای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیه السّلام) به خانه مزبور می آمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیه السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را می بوسیدند، گریه و زاری می کردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت. یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهل بیت در شام روزبه روز بر وخامت اوضاع به زیان او می افزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را برماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد. منابع تاریخی و مقاتل گفته اند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند.
سوگواری زینب در مدینه
نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و با آنان مدارا کرده تا اینکه به مدینه رسیدند. زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیه السّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی بن الحسین (علیه السّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جای گیرند. سپس به بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابی عبدالله (علیه السّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»بشیر می گوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راه ها را بند آورده اند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمه ها رساندم. دیدم علی بن الحسین (علیه السّلام) هنوز داخل خیمه است، آن گاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچه ای در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک می کرد. کسی چارپایه ای آورد و حضرت روی آن نشست، درحالی که پیوسته اشک هایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت می آمدند و او را تسلیت می گفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد. امام (علیه السّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوی، نَحْمَدُهُ عَلی عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَاَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَةِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَةِ الْکاظَّةِ الْفادِحَةِ الْجائِحَةِ. اَیُّهَا الْقَوْمُ! انَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَة، وَثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَة، قُتِلَ اَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ (علیه السّلام) وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَاْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّةٌ. اَیُّهَا النّاسُ! فَاَیُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ ایُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ اَجْلِهِ؟ اَمْ اَیَّةُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِاَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِاَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِاَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِاَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ، وَاَهْلُ السَّمواتِ اَجْمَعُونَ. اَیُّهَا النّاسُ! اَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! اَمْ اَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ اِلَیْهِ؟! اَمْ اَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ. اَیُّهَا النّاسُ! اصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَاَنّا اَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (اِنْ هَذَا اِلاَّ اخْتِلاَقٌ). وَاللهِ لَوْ اَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَةِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلی ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد. زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در مسجد النبی شدند و سخنان جان سوزی را با جد خویش دارند که در کتاب های مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آورده ام.» پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنی هاشم و دو پسر عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیه السّلام) به خانه عبدالله بن جعفر و زینب کبری می رفتند. با ورود اهل بیت به مدینه، شهر یک پارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازه تر و زمینه تازه ای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم می شد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» برضدّ بنی امیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهارسال شرّ این خاندان کثیف یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به بنی مروان منتقل گردید و پیشگویی های عقیله بنی هاشم درباره حکومت یزید محقق گرید.
هجرت دوباره به شام
عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنی امیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامه ای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را می آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذی الحجة سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیه السّلام) (فاطمه و سکینه) و فضه خادم (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد.
وفات عقیله بنی هاشم
...
یزید پس از حادثه خون بار کربلا، در جهت تبرئه خود، درصدد دل جویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت برضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه می رفت را آرام کند، لذا امام زین العابدین (علیه السّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هم اکنون می توانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه بازگردید.خاندان پیغمبر که می دانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکس العمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوام فریبی ندارد؛ باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهره برداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشته اند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و بنی امیه منجر می شد و تکمیل کننده مجلس ها و تبلیغات و سخنرانی های پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهل بیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیه السّلام) در کنار قصر یزید برپا شد. مرثیه خوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بودند. از جمله مرثیه های منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْیی بِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ»با تشکیل مجلس مزبور غُلغله ای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیه السّلام) به خانه مزبور می آمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیه السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را می بوسیدند، گریه و زاری می کردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت. یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهل بیت در شام روزبه روز بر وخامت اوضاع به زیان او می افزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را برماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد. منابع تاریخی و مقاتل گفته اند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند.
سوگواری زینب در مدینه
نعمان به سوی مدینه حرکت کرد و با آنان مدارا کرده تا اینکه به مدینه رسیدند. زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیه السّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی بن الحسین (علیه السّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جای گیرند. سپس به بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابی عبدالله (علیه السّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»بشیر می گوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راه ها را بند آورده اند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمه ها رساندم. دیدم علی بن الحسین (علیه السّلام) هنوز داخل خیمه است، آن گاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچه ای در دست داشت که با آن اشک هایش را پاک می کرد. کسی چارپایه ای آورد و حضرت روی آن نشست، درحالی که پیوسته اشک هایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست؛ مردم از هر سو به نزد آن حضرت می آمدند و او را تسلیت می گفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد. امام (علیه السّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی، وَقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجْوی، نَحْمَدُهُ عَلی عَظائِمِ الاُْمُورِ، وَفَجائِعِ الدُّهُورِ، وَاَلَمِ الْفَجائِعِ، وَمَضاضَةِ اللَّواذِعِ، وَجلِیلِ الرُّزْءِ، وَعَظِیمِ الْمَصائِبِ الْفاظِعَةِ الْکاظَّةِ الْفادِحَةِ الْجائِحَةِ. اَیُّهَا الْقَوْمُ! انَّ اللهَ وَلَهُ الْحَمْدُ ابْتَلانا بِمَصائِبَ جَلِیلَة، وَثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ عَظِیمَة، قُتِلَ اَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنِ (علیه السّلام) وَعِتْرَتُهُ، وَسُبِیَ نِساؤُهُ وَصِبْیَتُهُ، وَدارُوا بِرَاْسِهِ فِی الْبُلْدانِ مِنْ فَوْقِ عامِلِ السِّنانِ، وَهذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتِی لامِثْلَها رَزِیَّةٌ. اَیُّهَا النّاسُ! فَاَیُّ رِجالات مِنْکُمْ تَسُرُّونَ بَعْدَ قَتْلِهِ؟! اَمْ ایُّ فُؤاد لا یَحْزُنُ مِنْ اَجْلِهِ؟ اَمْ اَیَّةُ عَیْن مِنْکُمْ تَحْبِسُ دَمْعَها وَتَضَنُّ عَنِ انْهِمالِها؟! فَلَقَدْ بَکَتِ السَّبْعُ الشِّدادُ لِقَتْلِهِ، وَبَکَتِ الْبِحارُ بِاَمْواجِها، وَالسَّمواتُ بِاَرْکانِها، وَالاَْرْضُ بِاَرْجائِها، وَالاَْشْجارُ بِاَغْصانِها، وَالْحِیتانُ وَلُجَجُ الْبِحارِ، وَالْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ، وَاَهْلُ السَّمواتِ اَجْمَعُونَ. اَیُّهَا النّاسُ! اَیُّ قَلْب لا یَنْصَدِعُ لِقَتْلِهِ؟! اَمْ اَیُّ فُؤاد لا یَحِنُّ اِلَیْهِ؟! اَمْ اَیُّ سَمْع یَسْمَعُ هذِهِ الثُّلْمَةَ الَّتِی ثُلِمَتْ فِی الاِْسْلامِ وَلا یُصَمُّ. اَیُّهَا النّاسُ! اصْبَحْنا مَطْرُودِینَ مُشَرَّدِینَ مَذُودِینَ، شاسِعِینَ عَنِ الاَْمْصارِ، کَاَنّا اَوْلادُ تُرْک وَکابُلَ مِنْ غَیْرِ جُرْم اجْتَرَمْناهُ، وَلا مَکْرُوه ارْتَکَبْناهُ، وَلا ثُلْمَة فِی الاِْسْلامِ ثَلَمْناها، ما سَمِعْنا بِهذا فِی آبائِنَا الاَْوَّلِینَ (اِنْ هَذَا اِلاَّ اخْتِلاَقٌ). وَاللهِ لَوْ اَنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی قِتالِنا کَما تَقَدَّمَ اِلَیْهِمْ فِی الْوِصایَةِ بِنا لَمَا ازْدادُوا عَلی ما فَعَلُوا بِنا، فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد. زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در مسجد النبی شدند و سخنان جان سوزی را با جد خویش دارند که در کتاب های مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آورده ام.» پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنی هاشم و دو پسر عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیه السّلام) به خانه عبدالله بن جعفر و زینب کبری می رفتند. با ورود اهل بیت به مدینه، شهر یک پارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازه تر و زمینه تازه ای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم می شد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» برضدّ بنی امیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهارسال شرّ این خاندان کثیف یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به بنی مروان منتقل گردید و پیشگویی های عقیله بنی هاشم درباره حکومت یزید محقق گرید.
هجرت دوباره به شام
عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنی امیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامه ای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را می آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذی الحجة سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیه السّلام) (فاطمه و سکینه) و فضه خادم (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد.
وفات عقیله بنی هاشم
...
wikifeqh: وفات_حضرت_زینب