وغر

لغت نامه دهخدا

وغر. [ وَ ] ( ع اِ ) حقد و کینه. || عداوت و دشمنی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ و خروش لشکر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

وغر. [ وَ ] ( ع مص ) سخت شدن گرمای نیم روز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت گرم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کینه گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

وغر. [ وَ غ َ ] ( ع مص ) پر شدن سینه از خشم و کینه و برافروختن از خشم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) کینه و دشمنی. ( منتهی الارب ). || بانگ و خروش لشکر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وَغر شود.

فرهنگ فارسی

پر شدن سینه از خشم و کینه و بر افروختن از خشم

پیشنهاد کاربران

بپرس