وعظ کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) موعظه کردن. ( ناظم الاطباء ). پند دادن. اندرز دادن : عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم.سعدی.|| بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر.
admonish (فعل)اگاه کردن، نصیحت کردن، پند دادن، وعظ کردن، موعظه کردنpreach (فعل)نصیحت کردن، وعظ کردن، موعظه کردن، سخنرانی مذهبی کردنhomily (فعل)وعظ کردنsermonize (فعل)وعظ کردن، موعظه کردن