وعده های بهشتی و وعید های جهنمی از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان در عمل، با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی و آرزوی پنهانی زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و به ویژه در حافظه تاریخ، متاثر از اثرات شعله های سوزان آتش شهوات غرایز فهمانی و عقلانی نام آوری، شهرت طلبی، برتربینی خود و ایل و طایفه و قبیله و قوم خودی در میدان رقابت با نام ها و خودها و ایلات و طوایف و قبایل و اقوام بیگانه یا غیر خودی. خدای حقیقی و واقعی در حالت کلی و بیکرانی هیچ قومی را به عنوان قوم خود بر نگزیده و به آن در بین اقوام هیچگونه ارجحیت و برتری نبخشیده، نه قوم یهود، نه قوم عرب، نه قوم عجم و نه هیچ قوم دیگری.
... [مشاهده متن کامل]
جبر و اختیار : انسان فقط در طول زندگی کوتاه مدت دنیوی خود از اختیار و اراده و خواست آزاد برخوردار است که در لحظه ی مرگ بطور کامل از وی سلب میگردند. در طی حالت برزخ تا لحظه ی بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر، هیچگونه اختیار و اراده و خواست از خود بر خوردار نخواهد بود بلکه مشاهدات و تجربیات نفسانی یا من وی در طی حالت برزخ در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین، به موازات خواب سنگین، ژرف و شیرین در نفس مجرد یا من واحد و بیکران خدای حقیقی و واقعی بطور کامل یا با جبر مطلق در اختیار و اراده و خواست مطلق و آزاد خدای حقیقی و واقعی و به کمک حواس و غرایز و فهم و عقل بی نهایت وی خواهد بود و آنهم بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها، گفتار ها، رفتار ها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی. در مبدء هم تا آغاز سفر اینطور بوده و در معاد هم اینطور خواهد بود.
دو نوع خدا وجود دارند ؛ یکی حقیقی و واقعی، اول و وسط و آخر و درون و بیرون همه چیز و همه کس یا بطور عام تر یعنی ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی یعنی محیط و محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار و لذا هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و دیگری خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف بشری که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد و درست به همین دلیل کلیه ی سعی و کوشش های برهانی و استدلالی انسان در اثبات وجود این نوع خدا در اعصار گذشته و حال و آینده همیشه با شکست مواجه بوده و هست و خواهد بود. از امروز به بعد و بسوی آینده میتوان خدای نوع اول را علمی و یا خدا از دیدگاه علمی نامید و خدای نوع دوم را اسطوره ای، افسانه ای، حماسی، ایلیاتی، طایفه ای، قبیله ای، ملی، اُمتی، آئینی، دینی، مذهبی، فرقه ای، ایدئولوژیکی، الاهیاتی، نبوتی و امامتی، کلامی، فلسفی، عرفانی و آتئیستی.
توحید به این معنا نبوده و نمیباشد که غیر از خدای یکتا و یگانه و احد و واحد، خدایان دیگری وجود ندارند بلکه غیر از او یا آن و یا این هیچ موجود و هیچ چیز دیگری چه شهودی و چه غیبی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. آئین یکتا پرستی هم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی و از آسمان نازل نشده و بر هستی و وجود انسان آئینی و دینی تحمیل نگردیده بلکه بر خاسته از دل و زمینه های دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده و لذا هیچ تهفه بدرد بخوری به حال انسان نبوده و هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از فرزند راستین، وارث برحق، ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی.
انسان امروز و آینده در جهت شناخت حقیقی خود و خدای حقیقی و واقعی هیچ راه و روش معقول و منطقی تری در پیش پا و روی خود نخواهد داشت غیر از شناخت ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی شناخت محتوا و محیط این گیتی یا کیهان و یا این جهان به روش علمی.
خپپ
وعده و وعید: امروزه این دو واژه را در گفتار و نوشتار به معنی تطمیع و فریفتن با امیدهای خوش به کار می برند؛ در حالی که آن دو معنی متضادی دارد. وعده یعنی نوید، مژده، بشارت. وعید یعنی تهدید. ( کتاب غلط ننویسیم از ابوالحسن نجفی ) .
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است:
آسرواس āsravās ( سنسکریت: آصروس āśravas )
سلیم
وعده و وعید: پیمانهای انجام نشده و به گفته پیشینیان پیمانهای سر خرمنی � وعده سر خرمنی�
امید و باک ؛ وعده و وعید :
از آن پس جز از پیش یزدان پاک
نباشم کزویست امّید و باک.
فردوسی.