وظیف

لغت نامه دهخدا

وظیف. [ وَ ] ( ع اِ ) خردگاه ساق و ذراع اسب و شترو جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مستدق الذراع او الساق من الخیل و الابل و غیرها. ( اقرب الموارد ). ج ، اوظفة، وُظُف. ( منتهی الارب ). باریکترین قسمت ذراع و ساق. || جائت الابل علی وظیف ؛ در پی یکدیگر آمدند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مرد قوی و توانا بر رفتن ( درزمین ناهموار ). ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خرد گاه ساق و ذراع اسب و شتر و جز آن مرد قوی و توانا بر رفتن

پیشنهاد کاربران

بپرس