وظف

لغت نامه دهخدا

وظف. [ وَ ] ( ع مص ) کوتاه کردن پای بند را.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر وظیف زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به وظیف شود. || پیرو کسی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || چیزی را بر خود الزام کردن. ( اقرب الموارد ).

وظف. [ وُ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ وظیف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وظیف شود. || ج ِ وظیفه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وظیفه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس