وظائف

/vazA~ef/

لغت نامه دهخدا

وظائف. [ وَ ءِ] ( ع اِ ) وظایف. ج ِ وظیفه. ( منتهی الارب ). به معنی روزمره از طعام و رزق و جز آن. ( آنندراج ). رجوع به وظیفه شود. و گویند: للدنیا وظائف ؛ ای نُوَب و دُوَل.

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع وظیفه : ۱- وظیفه ها: (( وظایف خدمتکاری و رسم الجامشی و عرض پیشکش و ثغور تقدیم میرسانیدند... ) ) ۲ - فهرستها صورتهای مالیاتی .

پیشنهاد کاربران

بپرس