وطء

لغت نامه دهخدا

وطء. [ وَطْءْ ] ( ع مص ) سپردن چیزی را زیر پای.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن وپایمال کردن. ( غیاث اللغات ). || گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آماده کردن و نرم و آسان گردانیدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): هی اشد وطاء؛ ای قیاماً ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )، ای اوفق للقیام. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) زمین نشیب میان زمینهای بلند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَطْئَاً: قدم نهادن (و عبارت "إِنَّ نَاشِئَةَ ﭐللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئَاً " (:حادثه شب شدیدترین قدم نهادن است) و حادثه شب کنایه از نماز شب استو اشاره دارد به اینکه این عمل از هر عمل دیگر در صفای نفس ، انسان را ثابتقدمتر میسازد ، و بهتر از هر چیز نفس آدمی ...
تکرار در قرآن: ۶(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس